جادوگران صدام، از زبان یک بعثی

جادوگران صدام، از زبان یک بعثی
در گزارش توسط ملیکا رمضانی 0

کتاب «ویرانی دروازه شرقی» اثر وفیق السامرایی، که در سال 1977 (1376 شمسی) به زبان عربی توسط یکی از سرلشکران رژیم بعث عراق نوشته شده، فرصتی است برای خواننده ایرانی تا روایت جنگ تحمیلی را از زبان یک صاحب‌منصب عراقی، که خود در مراحل مختلف اطلاعاتی و عملیاتی نبرد هشت ساله حضور فعال و چشمگیر داشته، مشاهده کند. این کتاب برای اولین بار در سال 1377 به همت مرکز فرهنگی سپاه پاسداران ترجمه و منتشر شد و در سال 1380 تجدید چاپ گردید. نکته قابل توجه در این کتاب، نگاه یک مهره بالای اطلاعاتی-نظامی رژیم بعث به جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است؛ نگاهی که از پشت خاکریزها و در میان رزمندگان ایرانی ارائه می‌شود و از اهمیت خاصی برخوردار است.

ویرانی دروازه شرقی , جادوگران صدام

علاوه بر تحلیل تجاوز عراق به ایران، این کتاب به دیگر رخدادهای مهم منطقه‌ای، از جمله حمله نظامی ارتش بعث به کویت و پیامدهای آن و سرانجام نگاهی از دید این فرمانده بعثی به شخصیت و زندگی خصوصی صدام و سقوط رژیمی که زمانی داعیه حاکمیت بر کشورهای همسایه را داشت، نیز می‌پردازد. در این گزارش از سایت گلف، بخشی از این کتاب را مرور خواهیم کرد تا نگاهی به دنیای خیال‌پردازانه و تصمیمات ویرانگر دیکتاتور عراق، بیاندازیم.

در طول جنگ تحمیلی، صدام حسین همیشه با قدرت‌نمایی‌های پوچ و بی‌پایه خود سعی داشت عراق را در رأس منطقه نگه دارد. او که از شکست‌های مداومش در میدان نبرد زخم‌خورده بود، به هر ترفند و نقشه‌ای متوسل می‌شد تا قدرتش را به رخ بکشد و خود را در برابر حامیان و نیروهایش همچنان قوی جلوه دهد. اما این قدرت، جز توهمی در ذهن صدام نبود؛ توهمی که گاه به خرافات و جادوگران ختم می‌ شد. در اوج ضعف‌های نظامی، صدام برای جبران شکست‌هایش به سراغ کسانی رفت که با وعده‌های خیالی و پیش‌بینی‌های عجیب‌وغریب، او را در خواب پیروزی‌های بزرگ فرو می‌بردند.

جادوگران صدام

وفیق السامرایی در بخشی از این کتاب که درباره جادوگران صدام است می‌گوید: «در اردیبهشت سال ۱۳۶۵، درست در حالی که صدام هنوز از شکست سنگینش در فاو کمر راست نکرده بود، نیروهای ایرانی با حمله‌ای به مهران، شکست دیگری به او تحمیل کردند. در همین شرایط بود که یکی از فرماندهان اطلاعات سپاه دوم عراق، سرهنگ رعد عبد عون، با عجله به دفتر من آمد. با چهره‌ای پر از هیجان و شاید هم کمی ترس، گفت: «یک سرباز جادوگر داریم!» برای من که همیشه با مسائل نظامی سروکار داشتم، شنیدن چنین ادعایی عجیب بود، اما حس کنجکاوی‌ام غلبه کرد. گفتم: «بیارینش اینجا!»

سرباز وارد اتاق شد. نه لباس عجیبی داشت و نه رفتاری که بگویم این همون جادوگریه که رعد می‌گفت. اما وقتی شروع کرد به حرف زدن، نگاه‌هایمان همه به او دوخته شد. ادعا می‌کرد که با کمک اجنه، قادر است از همه جلسات محرمانه کشورهای دیگه خبر داشته باشه! گفت حتی می‌تونه گذشته افراد رو هم ببینه. اما وقتی برای آزمون ازش خواستم یکی از افسرها رو بررسی کنه، افسر به شدت ترسید و خواست که این کارو نکنیم. عجیب بود که حتی خود اون افسر سخت‌گیر هم از این حرفا ترسید. بعد گفتم: «خودم رو آزمایش کن!» ولی هرچی از کارت‌هام و مدارکم گفت، همش غلط بود. جادوگری در کار نبود!

ماجرا تموم شد؟ نه! چند روز بعد، تلفن از دفتر ریاست جمهوری اومد که فوراً این سرباز رو به دیدار صدام بفرستیم. چند روز بعد، خبر رسید که نه تنها به صدام رسیده، بلکه هدیه‌ای بزرگ هم ازش گرفته! سرباز جادوگر پیش‌بینی کرده بود که عراق پیروز جنگ خواهد شد، نه تنها اروند رود رو می‌گیره بلکه اهواز، خرمشهر و آبادان رو هم تصرف می‌کنه. این حرفا دل صدام رو شاد کرد و اون سرباز به یکی از مشاوران غیبی و نزدیک به او تبدیل شد.

دو سال بعد، سرباز که دیگه زندگی راحتی برای خودش ساخته بود، به دیدارم اومد. خودروی گران‌قیمتی داشت که صدام بهش هدیه داده بود. حالا دیگه می‌فهمیدم که این جادوگر فقط همون حرفایی رو زده که صدام می‌خواسته بشنوه؛ وعده‌های پیروزی و پادشاهی در ایران.

اما عجیب‌تر از این سرباز، داستان پسربچه‌ای ۱۲ ساله بود که بعدها وارد زندگی صدام شد. این کودک از عشیره «العبید» بود و پیشگویی‌های عجیبی درباره آینده عراق و جنگ بزرگ بعدی می‌کرد. او گفته بود که جنگی در پیش است که نام صدام را در جهان طنین‌انداز خواهد کرد و عراق به ثروتمندترین کشور دنیا تبدیل خواهد شد. صدام چنان شیفته این پیش‌بینی‌ها شد که پسربچه را به مشاور دائمی خود تبدیل کرد.  هرچند این پیش‌بینی‌ها هیچ‌وقت به واقعیت نپیوست، اما تا مدتی نقش مهمی در تصمیم‌گیری‌های صدام داشتند؛ تصمیماتی که نه تنها سرنوشت عراق، بلکه سرنوشت خاورمیانه را تغییر داد.»

این داستان از جادوگران و پیشگویان در دل جنگ عراق، تنها گوشه‌ای از شگفتی‌های دوران جنگ تحمیلی است. جنگی که نه تنها نبرد نظامی، بلکه صحنه‌ ای برای قدرت‌ نمایی خرافات و پیشگویی‌ها نیز بود. که در نهایت، این خیال‌ها و توهمات نتوانستند سرنوشت جنگ را تغییر دهند. جنگ تحمیلی برای صدام به پایان رسید، اما خسارات بزرگی برای منطقه به‌جا گذاشت.
در سایت گلف، ما همیشه به دنبال بازگو کردن روایت‌های کمتر شنیده‌شده از جنگ هستیم؛ داستان‌هایی که نشان می‌دهند جنگ فقط نبرد اسلحه‌ها نبود، بلکه گاهی توهمات و خرافات هم در آن نقش داشتند. اگر این گزارش توجه شما را جلب کرده است، پیشنهاد می‌کنیم نگاهی به گزارشی زندگی صدام را از زبان آشپزشش نمایید. این گزارش نیز همانند این متن نه تنها بینش عمیق‌تر به شخصیت پیچیده او می‌دهد، بلکه شما را با زوایای کمتر شنیذه شده از زندگی دیکتاتور عراق آشنا مینماید.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *