زوایای پنهان دفاع مقدس در گفتگو با حاجی صادقی
سایت گلف بخشی از گفتگوی خواندنی نشریه حصون را با حجت الاسلام عبدالله حاجی صادقی، دانشآموخته حوزه علمیه و دانشگاه، نویسنده و نماینده ولیفقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازنشر میکند:
اینجا نه شکم پُر مى جنگد نه سلاح پُر!
اوایل جنگ، فکر کنم اسفند 59 و اوایل سال 60 بود. در سپاه خرمشهر بودم و قرار بود بیایم قم و برگردم. براى خداحافظى خدمت شهید جهان آرا رسیدم و گفتم دارم مى روم قم و برگردم. شما فرمایشى ندارید؟ شهید محمد جهان آرا برادر عجیبى بود، برادر فوق العاده اى بود! او این جمله را به این مضمون به من گفت: «وقتى به قم رسیدى، سلام مرا به علما و مخصوصا آیت الله مشکینى برسانید و بگویید ما فرماندهان در جبهه ها خیلى که تلاش کنیم، دو کار را مى توانیم انجام دهیم: یکى شکم رزمندگان را سیر کنیم و غذا به آنها برسانیم تا رمق جنگیدن داشته باشند، دوم سلاح آنها را از مهمات پر کنیم تا امکان مبارزه داشته باشند. اما (حضرت) آیت اللّه مشکینى! اینجا نه شکم پر مى جنگد نه سلاح پر! اینجا ایمان است که در برابر کفر مى جنگد. اینجا باورها و اعتقادات است که مى جنگد. اینجا اندیشه های معنوى و باورهاى معنوى مبارزه مى کند و اعتقادات مذهبى است که در برابر دشمنى استقامت مى کند که هم از ما سیرتر است و هم امکاناتش از ما بیشتر است و هیچ کمبودى در این زمینه ندارد!
امدادهاى الهى در مقر فرماندهی…
امدادهاى الهى فقط این نبود که در صحنه جنگ موفقیتى حاصل شود، بعضى اوقات در قرارگاه عملیاتى یک فکرى به ذهن فرماندهى خطور مى کرد که باعث پیروزیها مى شد.
این که اینجا چگونه عمل کنیم، اینجا از چه محورى حرکت کنیم، چه تاریخى را براى عملیات انتخاب کنم و حتى تاکتیکها و شیوههاى عملیاتى چه باشد! من تقریبا در بعضى از جلساتى که این عزیزان طراحى مىکردند فقط به عنوان شنونده و یک طلبه اى که در خدمت این عزیزان بودم نگاه مىکردم و به خودم اجازه دخالت نمىدادم. اما شاهد بودم یک نور الهى آنها را به این فکر مىکشاند. اول هم که کسى این فکر را مطرح مىکرد، براى همه شگفت آور بود که اولا چگونه این فکر به ذهن او خطور کرده و ثانیا آیا شدنى است یا خیر؟ و بعد کم کم یک توافق جمعى روشن پیدا مىکردند و با یک عزم راسخ و با تکیه بر تکلیفگرایى بر این اساس حرکت میکردند. و لذا مىتوانستند شگفتیهاى بزرگى را خلق کنند. کشور ما قبل از این هم مورد تعرض واقع شده بود، در زمانهایى که حکومتهاى به ظاهر مقتدرى هم داشت. اما هیچ وقت نتوانسته بود جز در این دفاع مقدس این چنین با افتخار و سربلند از تمامیت ارضى، ارزشها، باورها و اصول خود دفاع کند!
چه دنیا میخواهی چه آخرت، سراغ خدا برو!
من بعد از فتح خرمشهر وقتى به اتفاق شهید موسوى وارد شهر خرمشهر شدم ـ آن موقع ایشان فرمانده سپاه خرمشهر بود ـ باورم نمىشد که عراقىها رفته باشند! آمده بودند که نروند، آمده بودند که بمانند! و لذا خیلى از امکانات را هم در گمرگ و دیگر جاها از بین نبرده بودند. فکر نمى کردند لازم باشد از بین ببرند. من به جوانان عزیز عرض مىکنم که دوران دفاع مقدس سخت، اما شیرین بود. دوران دفاع مقدس علاوه بر مشکلات نظامىاش هواى بسیار گرم و طاقت فرساى خوزستان (پنجاه درجه بالاى صفر) و بسیار سرد غرب (گاهى بیست درجه زیر صفر) را رزمندگان تحمل مىکردند. سلاحهاى شیمیایى را تحمل مىکردند.
شهادت یارانشان را تحمل مىکردند. اما دفاع از انقلاب و نظام و اسلام را بر همه چیز ترجیح مىدادند و همین باعث شد خدا به آنها عنایتى بکند و ذهنهاى خلاق و افرادى را بدهد که الان هم بعضى از آنها به مدیریتهایى که وارد مىشوند و کشورهاى دیگر با آنها ارتباط برقرار مىکنند، متحیر مىمانند که این جوان چه زیبا مىفهمد، چه زیبا تحلیل مىکند و چه زیبا مدیریت مىکند! نتیجه اینکه حتى اگر توانمندى دنیوى هم مىخواهید و قدرت مدیریت و عزت مىخواهید سراغ خدا باید بروید و آن را از خدا بگیرید. انسان با پیوند با خدا از نظر فکرى و دنیوى هم رشد قوىترى خواهد داشت.
آدرس غلط: ما نمىبایست پس از فتح خرمشهر جنگ را ادامه مىدادیم!
برخى شبهاتى درباره دفاع هشت ساله ملت ایران در مقابل عراق و ابرقدرتها مطرح مىکنند. یکى از آنها این است که «ما نمىبایست پس از فتح خرمشهر جنگ را ادامه مىدادیم!».
نمىدانم آنچه من در این باره اشاره مىکنم تا به حال گفته شده یا نه؟ اما یکى از محورهاى مظلومیت دفاع مقدس و رزمندگان عزیز را همین تحلیلها مىدانم؛ تحلیل از ناحیه کسانى که دفاع مقدس را درک نکردند و بعضى از آنها حتى داخل کشور نبودند. اگر نخواهیم سوء ظن داشته باشیم که نسبت به بعضیشان داریم ـ اعتقاد داریم که نادان بودند و هستند و بلکه کنار ملت ما نبودند، با اطلاعاتشان با کمکهایشان، کنار دشمن ما بودند.
بعد از فتح خرمشهر، صدام براى بازسازى ارتش شکست خورده خود نیاز به یک فرصت داشت، تا پس از سازماندهى مجدد، دوباره به ایران حمله کند. ممکن است بعضى بگویند که دشمن آماده بود کوتاه بیاید. من عرض مى کنم این سؤال را جواب بدهند: چند سال بعد که ایران قطعنامه را پذیرفت، آیا دشمن هم قطعنامه را پذیرفت، یا عملیاتهاى جدیدى را سامان داد؟ حقیقت این است که صدام و اربابانى که او را هدایت مىکردند آمده بودند که انقلاب را براندازند! آمده بودند که کشور را تجزیه کنند منتها تاکتیکهاى خودشان را تغییر مىدادند.
لذا بعد از فتح خرمشهر دشمن احساس کرد نیاز به بازسازى دارد. نیاز به این دارد که یگانهاى خودش و سازمان خودش و برنامههاى خودش را بازنگرى کند و این فرصت مىخواست. با این انگیزه، شعار پذیرشِ قطعنامه و برگشت به مرزها را داد!
جالب است بدانید در همین زمان غیر از آن جاهایى که رزمندگان ما دشمن را از مرزها بیرون کرده بودند، هیچ کجا خود دشمن به مرزهاى قبلى برنگشته بود!
چه تضمینى وجود داشت که اگر یک چنین فرصتى به دشمن داده مىشد، با یک قدرت و امکانات بیشترى هجوم نیاورد؟! و از این طرف اگر این فرصت به دشمن داده مىشد آیا آمادگى ما پایین نمىآمد؟
حقیقتاً ما باید به جوانمان سفارش کنیم که درباره دفاع مقدس، اگر تحلیلى هم مىخواهید بشنوید، از کسانى بشنوید که در خلق آن نقش داشتند. از امامى بشنوید که فرمود که ما در جنگ براى یک لحظه هم پشیمان نیستیم. آنچه که در جنگ انجام دادیم درست همانى بوده است که باید انجام مىدادیم.
دستور و اراده امام، ایجاد توان مىکرد
حقیقت این است که مدیریت امام بر کل انقلاب و از جمله بر دفاع مقدس نشات گرفته از همان ولایت تشریعى خدا بود. رهبرى امام تجلىبخش و تبلور ولایت معصوم بود که ولایت معصوم خود تجلى بخش ولایت الله است. لذا در تحلیل و تبیین آن به راحتى نمىشود به همین اندیشههاى خودمان اکتفا کنیم. این یک واقعیت است که معجزهاى بود. در رابطه با دفاع مقدس هم گرچه حضرت امام(ره) به ظاهر دور از صحنه جنگ، در جماران، مستقر بود اما با جرات مىتوان گفت مدیریت جنگ، فرماندهى کل قوا بهمعناى واقعىاش به دست امام و هدایتها و دستورات امام انجام مىشد. مثلا به رزمندگان این پیام رسید که «امام خواهان آزادى مهران است». من نمىتوانم جزئیات جلسه طرح مانور فرماندهان و رزمندگان را در این باره بازگو کنم. آنان براى اینکه اینکار را انجام دهند و مهران را به گونه اى آزاد کنند که دشمن مجددا نتواند بر آن تسلط پیدا کند، باید عملیاتى گسترده را انجام مىدادند و قسمتهاى دیگرى مثل تپههاى قلاویزان را هم به تصرف در مىآوردند.
اما پس از کارشناسى معلوم شد، نیروى انسانى و امکانات براى این عملیات، بیش از یک دوم مورد نیاز موجود نیست. ولى به مجرد اینکه عزیزان متوجه شدند نظر امام چیست، گویا خود این دستور و اراده امام، انشاء قدرت مىکرد. ایجاد توان مىکرد. نه فقط ایجاد تکلیف مىکرد، بلکه روحیهها را بالا مىبرد بالا تا جایى که به ایمان و استقامتى مىرسیدند که قرآن مىفرماید: یک نفر در مقابل بیست نفر مىتواند مقاومت کند!
چگونه جنگ عامل بقای انقلاب بود!
– آیا به اهدافمان رسیدیم؟
اینکه فرمودید آیا به هدفمان رسیدیم، ما هدفى نداشتیم، دشمنى به ما حمله کرده بود باید در مقابلش مىایستادیم! انقلابمان و نظاممان را حفظ مىکردیم. دشمن نتوانست یک وجب از زمین ما را بگیرد و ذره اى به انقلاب ما آسیب برساند این بزرگترین پیروزى بود، چون اجازه ندادیم که دشمن بتواند به اهدافش برسد! و حتى او را ناتوان و ذلیل و پشیمان کردیم! هم او را و هم همه پشتیبانان او را! ما اسم دوران هشت سال را گذاشتهایم دفاع مقدس. ما حمله نکرده بودیم. ما تعرضى نکرده بودیم که جایى را بگیریم. ما دنبال این بودیم که انقلابمان را حفظ کنیم، تمامیت ارضى و نظاممان را حفظ کنیم. که در طول دویست سال گذشته هیچگاه کشور مثل این مقطع عمل نکرده بود، با این که عرض کردم ظاهرا آمادگى اش نبود.
اما نکته دوم اینکه آیا در کنار این پیروزى، به نتایجى دیگر هم رسیدیم یا نه دو مطلب را بیان کنم:
اول اینکه ببینیم دشمن با چه هدفى متعرض انقلاب شد و جنگ را تحمیل کرد. من به نظرم مىآید که هدف محورى و اساسى استکبار جهانى به همراهى نظام سوسیالیستى شرقى و دست نشاندگى صدام و برخى از دیگران که در منطقه بودند، این بود که انقلابى را که با ماهیت دینى شکل گرفته بود و این خطر را براى آنها داشت که به تدریج کل منطقه و کل جهان را تحت تاثیر قرار دهد، از بین ببرند. بنده اعتقادم بر این است که در دهه اول انقلاب، یکى از مهمترین عوامل بقاى انقلاب، جنگ بود. نه تنها آنها به هدفشان نرسیدند، بلکه جنگ در تداوم و حفظ انقلاب کمک شایانى کرد! گوشههایى را اگر بخواهم اشاره کنم یکى همین بود که اگر جنگ پیش نیامده بود خیلى از باطلها پیدا نمىشد و منافقین که بعد از انقلاب به عنوان مجاهدین خلق خیلى جاها مطرح بودند، باید یک جایى مىآمدند و در دوران دفاع مقدس با ترک صحنه دفاع از اسلام و انقلاب نشان مىدادند که باطلند. خطر جریان بنىصدر، جریان ملىگرایى و جریان منافقین و گروههاى چپ، در این کشور جز در پرتو جنگ قابل رفع نبود. اگر اینها در یک فضاى آرام مانده بودند، همان 11 میلیون رأى بنىصدر را به رخ ما مىکشیدند و نظام را استحاله مىکردند!
انقلاب ما خیلى سریع پیروز شد. بعد از پیروزى انقلاب هم مردم احساس کردند که به هدف رسیده اند: نظامى را از بین بردند و نظامى را جایگزین کردند. و حال باید بروند به دنبال کار و زندگیشان؛ در حالى که در تفکر اسلامى لازم است براى حفظ یک انقلاب و یک نظام، همواره مردم در صحنه باشند. این حضور و مشارکت مردمى و این انگیزه دخالت مردم در سرنوشت خودشان، در دوران دفاع مقدس شکل گرفت و قوى شد.
بنابراین یکى از مهم ترین دستاوردهاى جنگ این بود که انقلاب ماند، موانع از بین رفت و پایههاى انقلاب قوىتر شد.
دوم اینکه، جنگ را تحمیل کردند که حداقل از صدور انقلاب جلوگیرى کنند، نگذارند صداى این انقلاب به کشورهاى دیگر برسد، اما جنگ، بهترین رسانه شد تا حدود 5/1 میلیارد مسلمان جهان نداى انقلاب را بشنوند! و روحیه ضد استکبارى پیدا کنند.
در آخرین حملهاى که اسرائیل، به غزه کرد، یا در حمله ناجوانمردانه به لبنان و دفاع جانانه حزب اللّه لبنان اگر توجه کنید، در تمام کشورهاى جهان روحیه ضد استکبارى راه افتاده است چه عاملى سبب شده که در گذشته رئیس جمهور آمریکا به هر کشورى وارد مىشد، آن کشور جشن مىگرفت، مردم آن کشور افتخار مىکردند. الان یک کشور را نام ببرید که آقاى بوش به آنجا سفر کند و تظاهراتى علیه آمریکا، و سردادن شعار مرگ بر آمریکا در آنجا رخ ندهد؟ این شکست دشمن است!
همانطور که جنگ، علیرغم میل دشمنان اسلام، مهمترین دریچه صدور انقلاب شد توانست این انقلاب را به خوبى صادر کند، قبل از انقلاب هم اخراج امام(ره) از عراق و قبول نکردن کویت و سرانجام حضور امام در پاریس، موجب تسریع در پیروزى انقلاب و بیان اهداف انقلاب گردید.
حضور جوانانِ مجروح شیمیایى، در کشورهاى اروپایى، نیز خود بهترین تبلیغ و بیان واقعیات جنگ به وسیله خود دشمنان بود.
یکى از بودایى ها گفته بود انقلاب شما فقط احیاى اسلام نبود، احیاى تفکر دینى بود و مقاومتتان در دوران دفاع مقدس و ایستادگى که در برابر دشمن انجام دادید فقط این نبود که ایران ایستاد، بلکه نشان داد که مىتوان در مقابل مجهزترین دشمن ایستادگى کرد و آن را سرنگون ساخت.
پس عامل دوم در صدور انقلاب اسلامى، به نظر بنده دفاع مقدس است.
انتهای پیام/