قصه ریش‌هایی که در عملیات سبز شدند…

ریش‌هایی که در عملیات سبز شدند
در گزارش توسط مهدیه نظرزاده 0

گلف(پایگاه منتظران شهادت):باید از زوایای آرام ذهنمان بیرون بزنیم، قالب‌های کلیشه‌ای که مدام بر سر راه ما قرار دارند و اجازه نمی‌دهند، لحظه‌ای از سایه‌ی امن خود خارج شده و در آفتاب سوزان نمی‌دانم‌ها غرق شویم…

آیا همه‌ی تصویر جنگ همان بود که ما دیدیم؟ آیا همه‌ی جنگ تهدید است و بس!؟ آری جنگ سخت است، خانمان سوز است، خدا نخواهد ملتی را آواره و جنگ زده ببیند… اما گاهی نمی‌شود از واقعیت فرار کرد!

جنگ تحمیلی عراق علیه ایران هم از آن‌دسته جنگ‌هایی بود که گریزی از آن نبود. از آن دسته از اتفاقات سخت و هولناک ایران در دوره‌ای که به تازگی بساط طاغوت جمع گشته بود و ملت بعد از آن‌همه شهید، برای روی کار آمدن یک حکومت اسلامی شادمانی می‌کردند.

جنگ با همه سختی‌هایش، فرصت هم بود، فرصت همان شعارهایی که داعیه‌اش را با پیدایش انقلاب داشتیم، شعار استقلال!

فرصتی در دل تهدید

وقتی همه دنیا علیه ملت ایران به اجماع رسیدند و او را در برابر دشمن تا دندان مسلح، تنها گذاشتند. ایران، همان کشور روزهای دشوار، زخمی سربلند بحران‌ها. درباره این فرصت‌ها مقام معظم رهبری درجایی فرموده‌اند: « …دفاع مقدس همچنین زمینه‌ساز بروز باورهای دینی و برترین سجایای اخلاقی ملت ایران شد… در دوران دفاع مقدس، همه‌ی کشور به عمق دفاعی جبهه‌ها تبدیل شد و شهر و روستا، مسجد و هیأت، حوزه و دانشگاه، همه در خدمت دفاع و انقلاب قرار گرفتند….در سال‌های ابتدایی انقلاب به دلیل اختلافات سیاسی در سطوح بالای کشور و اقدامات تفرقه افکنانه گروهک‌ها، مردم دسته دسته شده بودند اما دفاع مقدس همه آحاد مردم را یکپارچه کرد…در شروع جنگ تحمیلی وضع کشور از لحاظ نظامی خوب نبود اما دفاع مقدس از یک طرف تبدیل به آزمون وفاداری ارتش به نظام مقدس جمهوری اسلامی شد و از طرف دیگر زمینه‌ساز سربرآوردن سپاه به عنوان یک حقیقت درخشنده شد…»

جوانان در جبهه

فرصت خودباوری، از آن فرصت‌هایی بود که برای ما تازه به دوران انقلاب رسیده‌ها، حرفی نو نبود. چرا که انقلاب اسلامی، همان خودباوری بود.  فرصت باور به جوانانی که با حضور بی‌ادعای خود، اسطوره واقعی نسل‌های بعد شدند. جوانانی با ریشه که ریش‌هایشان در آفتاب سوزان منطقه رشد کرد و بلوغ را در بین همرزمانشان و در میدان نبرد تجربه کردند. اما از پختگی در طرح و اجرای عملیات و قدرت ایمانشان هرچه بگوییم، کم است. بیایید با هم درباره‌ی یکی از این جوانان، این فرصت برآمده از دل جنگ بیشتر بخوانیم:

جوان‌ترین فرمانده جنگ ایران و عراق

به نقل از  مشرق، ۱۸ ساله بود که به فرماندهی گردان ۴۱۶ عاشورا از لشکر ۴۱ ثارالله (ع) رسید. به این ترتیب حسین نادری جوان‌ترین فرمانده گردان نیروی زمینی سپاه محسوب می‌شد. حاج قاسم سلیمانی توانایی‌های حسین را دیده، به او اطمینان کرده و فرمانده گردانش کرده بود. شهید نادری در طول دفاع مقدس جواب این اعتماد را داد و یکی از بهترین فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله به شمار می‌رفت.


حسین نادری سال ۱۳۶۱ در ۱۴ سالگی برای اولین بار به صورت بسیجی پا به جبهه گذاشت. هنوز خیلی جوان بود و آرزوهای زیادی در سر داشت ولی جنگ برایش اولین اولویت بود. قبل از اینکه به جبهه برود، بارها گفته بود می‌خواهد دکتر شود؛ ولی وقتی جنگ شروع شد، به منطقه رفت و ماندگار شد. پدر وقتی از رفتن پسرش به جبهه مطلع شد، رو به حسین گفت: «تو که می‌خواستی دکتر بشوی، حالا چرا رفتی جبهه و درس را رها کردی؟» حسین لبخندی زد و با هوشمندی تمام چنین پاسخ داد: «جبهه خودش دانشگاه است. از دکتر شدن هم بهتر است.»

شکارچی تانک لقب که بود؟

هم‌مدرسه‌ای‌هایش که سالیان بعد افتخار همرزمی‌اش را داشتند، می‌گفتند: او از همان ابتدا روحیه‌ی مدیریتی داشت و با جان و دل برای انقلاب فعالیت می‌کرد. با همین روحیه جهادی بود که پوتین به پا کرد د و وارد گردان‌های رزمی شد و طولی نکشید که به سازمان ادوات پیوست.

گرچه از نظر جسمانی از بقیه کوچک‌تر به نظر می‌رسید، سن کمی داشت اما اراده و قاطعیتش در رسیدن به هدف زبانزد خاص و عام شده بود. او همه مراتب نظامی را به دلیل توانایی بالا به سرعت پیمود و توانست از این فرصت رشد در دل تهدید به خوبی استفاده کند و به رزمنده‌ای کاربلد تبدیل شود که سمت‌هایی، چون جانشینی گردان ضد زره، فرماندهی گردان ضد زره و جانشینی عملیات تیپ ادوات را در کارنامه درخشان خود ثبت کرده است.

یچه‌های گردانش او را به عنوان شکارچی تانک می‌شناختند. حسین، در عملیات کربلای 5، وقتی تانک‌های عراقی به نیروهای ایرانی حمله ور شدند، به بالای خاکریز رفت و با یک آرپی‌جی کار آن‌ها را تمام کرد. آن روز حسین، چند تانک را منهدم و چندین تانک دیگر به غنیمت گرفت. وقتی به عنوان فرمانده گردان عاشورا معرفی شد، عده‌ای او را بی‌تجربه و جوان خواندند و تلاش کردند به حاج قاسم بقبولانند که او سابقه زیادی ندارد، اما حاج قاسم کسی نبود که بدون در نظر گرفتن همه‌ی جوانب کسی را به فرماندهی منصوب کند؛ حتی بعد از شهادت شهید نادری نیز می‌گفت: «ما هنوز برای حسین خواب‌های دیگری می‌دیدیم که میسر نشد.»

دیری نپایید که صلاحیت بالای حسین، برای همه نیروها روشن شد. استعداد بی‌چون و چرای او در شناخت تسلیحات جنگی، مخصوصا زمانی که او فرمانده گردان 422 ضدزره شد، برهیچ‌کس پوشیده نماند. شناخت کامل شهید نادری از سلاح‌های سنگین و نیمه‌سنگین مثل موشک «تاو» و «مالیوتکا. در آن زمان کمتر کسی بود که حتی این نوع سلاح‌ها را بشناسد چه برسد به اینکه بتواند با آن‌ها کار کند.

دوم مرداد 67 بود که شهید نادری در منطقه شلمچه پاداش سال‌ها مجاهدت شبانه‌روزی خود را گرفت. آن‌هم درست زمانی که قطعنامه 598 به پذیرش طرفین رسیده بود.آن روز، رژیم بعث با همان رفتار متجاوزانه خود در طول 8 سال، تانک‌های خود را برای گرفتن اسیر به منطقه ارسال کرده بود، شهید نادری و حسین ناصری فرمانده وقت گردان ۴۲۲، با موتور برای گشت‌زنی به منطقه اعزام می‌شوند و به کمین عراقی‌ها می‌خورند. حسین منصوری راننده موتورسیکلتی که حسین با او بود می‌گوید: ابتدا ترکش گلوله دشمن به سینه حسین نشست و بر زمین افتاد، بعد به راننده موتور دستور داد که این مورد را خیلی سریع به قرارگاه اطلاع دهد. راننده موتور مجبور شد به تنهایی به عقب برگردد. زمانی که به محل زخمی شدن حسین برمی‌گردند می‌بینند که سرنیزه دشمن بعثی سینه حسین را شکافته و او به فیض شهادت نائل آمده است.

آری او تنها یکی از هزاران فرصتی بود که جبهه، همان دانشگاه عظیم انسانیت، جنگ، همان رنج سازنده، از دل پرآشوب خود به جهان، به مردمان از اسطوره‌ها تهی شده عرضه کرد.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *