ما با هم تا ابد و یک‌ روز برادریم!

پیمان برادری
در گزارش توسط مهدیه نظرزاده 0

در جبهه‌های جنگ پیمان‌هایی بسته می‌شد که حتی خون، قادر به از بین بردن آن نبود… در واقع در جبهه‌ همه‌چیز فرق می‌کرد؛ حتی پیمان برادری… دو تن از فرماندهان دلاور و بی‌نظیر که به رسم عقد اخوت پیامبر با امیرالمؤمنین، با یکدیگر پیمان نانوشته برادری بسته بودند؛ شهیدان مهدی زارع و سید محمد کدخداست. همان‌هایی که در ادامه داستان زیبای برادری‌اشان را با هم می‌خوانیم:

اولین فرمانده شیراز در جنگ تحمیلی

سید محمد، تنها پسر سید رضا و معصومه خانم، نوجوان کم‌حرفی که گاه در گود زورخانه بود، گاه وسط تشک کشتی، گاه در میان رینگ بوکس و گاهی هم روی تپه‌های پیست پرش موتورهای کراس دیده می‌شد. بستگانش آرزوهای زیادی برایش داشتند، برای همین به امید مهاجرتش به آلمان و کار در صنعت کشتی‌رانی، سال 56 در آخرین سال تحصیلش در هنرستان، با اصرار او را برای یادگیری زبان خارجی، به تهران دعوت کردند. آن‌روزها ایران حال و هوای انقلابی داشت.

سید محمد هم  از قافله عقب نماند و با مردم همراه شد و تصمیم گرفت به جای مهاجرت در کشور بماند و پا به پای هموطنانش برای استقلال کشورش مبارزه کند.

با پیروزی انقلاب اسلامی، هر گروهکی از هر گوشۀ کشور، امنیت شهرها را تهدید می‌کرد. امام فرمان داد نهادی مطمئن و سازمان‌دهی شده با عنوان سپاه تأسیس شود. سید محمد 19 ساله از اولین نفراتی بود که با پسرخالۀ مادرش، مهدی ظل‌انوار، عضو سپاه شیراز شد. شایستگی آن‌ها به حدی بود که بعد از گذشت مدت کوتاهی، سپاه اقلید و مرودشت را به آن‌ها سپردند. به تدریج سید محمد در آموزش‌های تکنیک و تاکتیک در شیراز به چهره‌ای نام‌آشنا تبدیل شد.

هنوز چهل روز از ازدواج سید محمد نگذشته بود که صدام به خاک ایران حمله کرد. غیرتش به جوش آمده بود. تازه داماد در همان روزهای اول، دوگروه از بچه‌های سپاه را جمع کرد و به عنوان اولین گروه از رزمندگان فارس، عازم جبهه‌ها شد. حالا دیگر سید محمد و گروهش پیشانی رزمندگان شیراز در خط مقدم شده بودند.

به تدریج  جبهه‌های نبرد، مردان خود را پیدا می‌کرد. مردان بزرگی که به جای زور بازو و ستاره‌های روی شانه، نام و نشانشان را از اخلاص، صداقت و روح بزرگشان گرفته بودند. بعضی برای فرماندهی انتخاب شده بودند؛ اما شوق سربازی داشتند. سید محمد هم یکی از این افراد بود. علی‌رغم آن‌که در آغاز جنگ، از فرماندهان اصلی فارس محسوب می‌شد، اما از جایگاه و مقام دوری می‌کرد. تا سال 61 در بسیاری از عملیات‌ها به صورت ناشناس و به عنوان نیروی تکاور در خدمت گروه‌های رزمی بود.

به شرط حضور حاج مهدی!

بعد از گذشت سه سال از جنگ، لشکرها و تیپ‌های عملیاتی سپاه، در استان‌ها سازماندهی شدند. سید محمد هم یکی از پیشنهاد‌های اصلی فرماندهی بود. وقتی به سراغش آمدند با یک شرط قبول کرد که در کادر فرماندهی قرار گیرد. می‌گفت: من فقط جایی خواهم بود که حاج مهدی زارع باشد.

حاج مهدی زارع، برادر بزرگتر همه رزمندگان و بسیجیان لشکر 19 فجر و از دوستان نه‌چندان قدیمی سید محمد بود. اقیانوسی آرام و سر به زیر، فرماندهان فارس می‌گفتند: او از ابتدا فرمانده به دنیا آمده است. کسی باور نمی‌کرد این مرد آرام و جا افتاده، تنها 28 سال داشته باشد. همه آرزو می‌کردند در کنار او باشند، به ویژه سید محمد.

با خودش عهد کرده بود که در کنار حاج مهدی باشد. در محور باقریه در عملیات‌های خیبر، بدر و والفجر 8، این دو فرمانده مثل دو برادر کنار هم بودند. سید محمد و حاج مهدی به نماد رفاقت و برادری در جبهه‌ها تبدیل شده بودند. انگار یک روح در دو بدن بودند. دو فرمانده که هیچ‌وقت نمی‌شد فهمید کدام فرمانده است و کدام جانشین! عهد کرده بودند که اگر بنای بر شهادت باشد، باید یکجا و در یک نقطه  با هم شهید شوند. با هم تشییع شوند و در کنار هم به خاک سپرده شوند تا پیکرشان بعد از حیات مادی هم در کنار هم باشد.

خط شکنان امام حسین(ع)

بعد از مدتی حاج مهدی با هدف تقویت قوای عملیاتی گردان‌ها، از فرماندهی محور باقریه کناره گیری کرد و به همراه سید محمد، گردان امام حسین(ع) را تشکیل داد. با قرارگیری حاج مهدی زارع و سید محمد کدخدا در پیشانی گردان امام حسین، این گردان به یکی از قوی‌ترین گردان‌های لشکر 19 فجر تبدیل شد. گردانی که در اکثر عملیات‌ها در نوک حمله به عنوان گردان خط‌شکن به مصاف رژیم بعث می‌رفت.

دو گروهان غواص

عراق برای جلوگیری از حملۀ مجدد ایران، مرز خاکی جنوبی خود با ایران را آب انداخته بود. بعد از والفجر 8، این مناطق را با تله‌های انفجاری، سیم‌خاردار به منطقه‌ای نفوذ ناپذیر تبدیل کرد. به دلیل حساسیت عملیات، قرار بود ایران با بیش از سی لشکر و تیپ رزمی و پشتیبانی به مقابله با رژیم بعث برود. لشکر 19 فجر هم با استعداد 3 تیپ، 9 گردان عملیاتی و 3 گردان احتیاطی، وظیفه داشت در شمالی‌ترین نقطۀ عملیات، در منطقه شلمچه، دژ مرزی عراق را فتح کند و با گذشتن از پاسگاه کوت‌سواری، ضمن تصرف کامل منطقۀ پنج ضلعی، موقعیت خود را نوک کانال پرورش ماهی، تثبیت کند.

حاج مهدی زارع و سید محمد کدخدا، مشغول آموزش غواصی به نیروهایشان شدند. گردان امام حسین(ع)، با استعداد دو گروهان غواص، مثل همیشه به عنوان گردان خط‌شکن، مسئول شکستن خط و تثبیت آن برای پیشروی دیگر نیروها شده بود.

درد  عقب نشینی بر گُرده گردان فاتح 

با فرا رسیدن شب و آغاز عملیات حاج مهدی و سید محمد، هرکدام با گروهان‌های تحت امرشان دل به آب زدند.

بعد از گذشت حدود دو ساعت از موانع آبی عبور کرده و به ساحل پنج ضلعی رسیدند. با آغاز عملیات در خطوط دیگر، تیربارها و توپ‌های ارتش بعث از درون کانال‌های بتنی، رزمندگان ایرانی را به رگبار گرفتند. دو گروهان گردان امام حسین برای خنثی کردن این تیربارها از هم جدا شدند. حاج مهدی و گروهان اول به سمت چپ پاسگاه رفته و سید محمد و گروهان دوم، مسیر مستقیم را دنبال کردند. مثل همیشه گردان امام حسین موفق بود.

شب از نیمه گذشته و دیگر گردان‌های لشکر فجر از محوری که گردان امام حسین باز کرده بود؛ مشغول پیشروی بودند که در پایین یکی از خاکریزهای گنبدی، پیکر بی‌جان فرمانده گردان امام حسین را پیدا کردند. چهرۀ آرام حاج مهدی، زیر نور ماه آرامش بیشتری به خود گرفته بود. با وجود اخبار ناگواری که از جبهه‌های جنوب به گوش می‌رسید؛ نیروهای لشکر19 فجر، به ویژه سید محمد و نیروهای باقی‌مانده‌اش کماکان در حال پیشروی بودند. با لو رفتن عملیات، زمین‌گیر شدن اکثر لشکرهای عملیاتی ایران در جنوب و شهادت بسیاری از رزمندگان، دستور عقب‌نشینی سراسری صادر شد.

لشکر 19 فجر، تنها لشکری بود که در عملیات پیروز شده بود بخاطر همین دستور عقب نشینی برای رزمندگان فاتح این لشکر بسیار سخت بود.

شهرهای ایران عزادار فرزندان سلحشور خود بودند. خانوادۀ شهدا حتی نمی‌توانستند برای آخرین بار عزیزان خود را در آغوش بگیرند؛ چراکه امکان بازگرداندن پیکر هیچ یک از شهدا از منطقۀ عملیاتی وجود نداشت.

جامانده‌؛ حوصله شرح قصه نیست…

دنیا برای سید محمد تنگ‌تر از همیشه شده بود. ناراحتی‌اش بخاطر رفتن حاج مهدی نبود چرا که شهادت، اتفاق تازه‌ای در جبهه‌ها به حساب نمی‌آمد. غصه سید محمد از ماندنش بود و سؤال بی‌جواب از چرایی جاماندن. می‌دانست حاج مهدی کسی نیست که زیر حرفش بزند. برای همین علت سلب توفیق را در خودش جستجو می‌کرد. آ‌آ   ا

حالا سید محمد مانده بود و مسئولیت فرماندهی و سازماندهی گردانی که از حاج مهدی به یادگار مانده و رزمندگان گردانی که این روزها فرمانده خود را مثل انسانی گمگشته می‌بینند که فقط جسمش در میان آن‌هاست.

 شهید سید محمد…

فرماندهان ارشد جنگ، این روزها با فرماندهان دیگر لشکرها جلسات متعددی دارند. آن‌ها به دنبال طراحی یک عملیات ضربتی برای مقابله با رژیم بعث هستند. در جلسه‌ای با فرماندهان لشکر 19 فجر، بعد از آگاهی از کیفیت پیش‌روی نیروهای این لشکر در شمال شلمچه، منطقۀ پنج ضلعی و پاسگاه کوت سواری را بهترین نقطه برای حمله به رژِیم بعث انتخاب کردند. یعنی همان نقطه که لشکر 19 فجر در کربلای 4 موفق به فتح آن شده بود.

بنابراین تصمیم به دلیل تجربۀ موفق عملیات گذشته، لشکر 19 فجر در پیشانی حملۀ سراسری قرار گرفت. گردان امام حسین به عنوان گردان خط‌شکن لشکر در نظر گرفته شد و سید محمد کدخدا به عنوان فرمانده گردان، مسئولیت فرماندهی و هدایت خط اول حمله را برعهده داشت.

با آن‌که کمتر از یکماه تا به دنیا آمدن آخرین فرزندش  باقی مانده بود اما دیگر به شیراز بازنگشت. دوست نداشت بین خانواده خودش و حاج مهدی تفاوتی وجود داشته باشد. تنها با مادرش تماس گرفت و بشارت شهادت خود و سه پسرخاله مادرش یعنی برادران ظل‌انوار را در عملیات پیش‌‍‌رو داد. و وصیت کرد نام فرزند جدیدش را سید محمد بگذارند.

دشمن با حمله قدرتمند  و حساب شدۀ گردان امام حسین، یک به یک از مواضع خود عقب می‌نشست. گردان امام حسین بار دیگر در مأموریت خود پیروز شده بود.

شب از نیمه گذشته بود. در میانه‌های پیش‌روی نیروها دقیقا به وقت شهادت حاج مهدی، پیکر سید محمد در محل شهادت حاج مهدی بر زمین افتاد…

وقتی بی‌سیم، خبر شهادت سید محمد را مخابره کرد، هیچ‌کدام از فرماندهان تعجب نکردند. سید محمد 14 روز بود که برای بودن با حاج مهدی، از این دنیا بریده و تنها بدنی خاکی‌اش مهمان زمینی‌ها بود. بعد از شهادت سید محمد، پیکر حاج مهدی هم در منطقۀ عملیاتی پیدا شد. حاج مهدی پای عهد خود مانده بود….

دستانی ناپیدا این دو فرمانده شجاع را در طول مراسم تشییع از معراج تا گلزار شهدا کنار هم حفظ کرد. و در پایان پیکر این دو فرمانده بزرگ مطابق عهدی که با هم بسته بودند؛ در جوار یکدیگر به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *