همت؛ سردار جزیرۀ مجنون

جزیرۀ مجنون؛ جزیره‌ای که همت را در آغوش کشید!
در گزارش توسط مینا دمیرچی 0

سردار جزیرۀ مجنون!

گلف(پایگاه منتظران شهادت): مجنون! نامش ما را به قصه‌ها می‌برد؛ قصه‌هایی دور و دراز، در وضعیتی توان‌سوز و تحمل‌گداز…

مجنونی که از آن می‌نویسم از برای قصۀ لیلی و مجنون نیست، جزیرۀ مجنون، همانی‌است که با دیوانگی و شیفتگی، عاشقان را در دلش پنهان نموده! آری همان سرزمینی که  آلاله‌های آسمانی پرپر وطنمان را در آغوش کشیده!

 

گزارش سرداری که مجنون سر و دستش را گرفت! | جزیرۀ مجنون

 

جزیرۀ مجنون که در جنوب کشور عراق و در استان بصره واقع است به دلیل اینکه در محاصرۀ رودخانه‌ها مانده به جزیره معروف گشته، چراکه در نزدیکی آن، رودخانه‌های دجله و فرات به یکدیگر ملحق گشته و سرچشمه‌ای چون اروندرود را خلق کرده‌اند.

در دوران هشت سالۀ دفاع مقدس که با تلاش رزمندگان بی‌بدیل و حماسه‌ساز وطنمان با موفقیت به پیروزی گروید، این منطقه که در یک کیلومتری مرز بین کشور ما و عراق می‌باشد و از اهمیت استراتژیکی بخصوصی برخوردار است، بارها و بارها توسط دو کشور فتح و تصرف گردید.

در راستای عملیات خیبر بود که کفرستیزان ایرانی توانستند این جزیره را که به طرز دیوانه‌واری حجم بالایی از منابع نفتی را در دلش جای داده، فتح کنند. راستی اسم خیبر آمد و نامی آشنا در ذهنم پررنگ گشت؛ نامی که جلوه‌گر مهابت صاحبش پس از چهل و اندی سال است:«محمد ابراهیم همت»

می‌پرسی همت کیست؟!

همانی‌است که در دوازدهمین روز از اولین ماه فصل آغازین سال ۱۳۳۴، در شهرستان شهرضای اصفهان، بهار زندگی‌اش آغاز شد و دست تقدیر برایش این‌گونه رقم زد که حتی پس از گذشت سالها از شهادتش آوازۀ خوبی و خوشنامی‌اش در همه‌جا به گوش برسد و حتی از مرزهای وطنش نیز به کشورهای دیگر برود؛

همان پسر غیرتمندی است که در اوقات فراقتش به خصوص در تعطیلات تابستان، مخارج شخصی خودش را برای تحصیل تأمین می‌کرد و از این راه کمک شایانی به خانوادۀ زحمتکشش می‌نمود؛

 

تصویری از دوران جوانی شهید محمد ابراهیم همت | جزیرۀ مجنون

 

همان پسر باخدایی است که علاقه و اشتیاق فراوانی را برای فراگرفتن کتاب مقدس « قرآن » داشت و همین مهم، سبب می‌شد مصرانه از مادرش بخواهد در تلاوت و حفظ سوره‌های این کتاب آسمانی به او کمک کند؛ تا جایی که شوق و علاقه‌اش منجر شد که از همان ابتدای ورود به مقطع تحصیلی دبیرستان، بتواند کتاب قرآن را کاملا قرائت نماید و حتی بعضی از سوره های کوچک را هم حفظ کند.

همان دلیرمردی است که با فعالیت‌های بی‌وقفه‌اش در سال  ۱۳۵۸، افراد شروری را که در اطراف شهرضا مردم را مورد آزار و اذیت قرار میدادند، دستگیر کرد و شهر را از لوث وجود افراد یاغی و قاچاقچی پاک گرداند؛

ابراهیم همانیست که سردار خیبر نامیده شد و با درایت و شجاعت ستودنی‌اش، اجازه نداد متجاوزان وجبی از خاک وطنمان را به تاراج ببرند،

ابراهیم همت، همان فرماندۀ با همتی است که همواره برای رضای خدا و نائل آمدن به مرتبۀ شهادت شبانه‌روز تلاش می‌کرد، این موضوع مهمترین هدفش در زندگی بود طوری که حتی در وصیتنامه‌اش این‌گونه به آن پرداخته:

«من زندگی را دوست‌دارم، ولی نه آنقدر که آلوده‌‌اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم. علی‌وار زیستن و علی‌وار شهید شدن، حسین‌وار زیستن و حسین‌وار شهید شدن را دوست می‌دارم. شهادت در قاموس اسلام کاری‌ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرک و الحاد می‌زند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتاده‌ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است، ولی چاره‌ای نیست این‌ها سد راه انقلاب اسلامی‌اند؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شود تا راه تکامل طی شود.»

 

فرمانده لشکر 27 محمد رسول‌الله- سردار شهید محمد ابراهیم همت

 

 تلخ ترین برهۀ زندگی همت

در زمان حکومت رژیم شاهنشاهی بود که بالاجبار راهی پادگان شد. در آنجا به عضویت لشکر توپخانۀ اصفهان درآمده بود و در آشپزخانۀ آنجا مسئول گشت. روزها گذشت و با فرارسیدن موعد ماه مبارک رمضان، تصمیم گرفت که به سربازانی که در ایام ماه رمضان روزه می‌گیرند سحری بدهد؛ این تصمیمش را با سربازان هم‌عقیده‌اش در میان گذاشت و از طریق آنها سربازان دیگر را از تصمیمش مطلع ساخت. مدتی به این منوال گذشت، وقتی به اطلاع فرماندۀ لشکر رسید که محمدابراهیم چنین توصیه‌ای به عده‌ای از سربازان کرده و برخی از آنها از پیشنهاد او استقبال کرده و روزه گرفته‌اند، دستور داد همۀ سربازان بر خط شوند و همه بلا استثناء با نوشیدن آب روزۀ خویش را باطل کنند.

ابراهیم از این پیش‌آمد به‌شدت آزرده‌خاطر شد چنان‌که گفته‌بود :« اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی می‌کردند برایم گواراتر از این بود که با چشمان خود ببینم که چگونه این از خدا بی‌خبران فرمان می‌دهند تا حرمت مقدس‌ترین فریضۀ دینی‌مان را بشکنیم و تکلیف الهی را زیرپا بگذاریم…»

ولیکن از همان فرصت سربازی بهترین بهره را برد و از جهت آشنایی با برخی  از هم‌خدمتان روشنفکر انقلابی، به مطالعۀ کتاب‌ها و مطالب ممنوعه علیه شاه پرداخت.

پس از اتمام دورۀ سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل شریف معلمی را انتخاب نمود و در روستاها مشغول تدریس و تعلیم فرزندان این سرزمین گشت.

او در این دوران با روحانیونی انقلابی و متعهد ارتباط برقرار می‌کرد و بر اثر هم‌نشینی با آنها با شخصیت امام راحل (ره) بیشتر و بهتر آشنا شد.

پیرو این آشنایی و معرفت، تلاش بسیاری می‌کرد تا در محیط مدرسه و فضای کلاس، دانش‌آموختگانش را با عرف اسلامی و تفکر انقلابی حضرت امام (ره) و یاران ایشان آشنا کند. همواره در تلاش بود که دانش‌آموزان را به مطالعه و کسب بصیرت و آگاهی تشویق و ترغیب نماید؛ که این اقدام او منجر شد که چندین بار از سمت ساواک به او اخطار داده شود.

 

سردار خیبر-شهید ابراهیم همت | جزیرۀ مجنون

 

سردار بی سر

فرمانده لشکر 27 محمد رسول‌الله بود و برای بازدید از چگونگی فرایند عملیات به مقصد خط راهی شد. سوار بر موتور به همراه میر افضلی و شفازند به سمت پایین جاده حرکت می‌کرد. برای رفتن به آنجا باید از پایین پد به روی جاده می‌رفت؛

نیروهای بعثی روی آن نقطه دید کاملی داشتند و درست به موازات نقطۀ مرکزی پد، تانکی مستقر بود که هنگام عبور موتور یا ماشین از آنجا مستقیما شلیک می‌کردند.

با سرعت در حالی‌که میرافضلی ترک موتورش سوار بود، به بالای پد راند و موتور را به گاز بست که ناگهان گلوله‌ای شلیک و انفجاری مهیب رخ داد.

میان دود و گرد و غبار غلیظ، تن های بی‌جانی زمین را از خون خود گلگون کرده بودند .

شفازند حیرت‌زده به پیکرهای غرق در خون نگاه کرد؛ یکی از آنها میرافضلی بود…

و دیگری سردار خیبر که قابل شناسایی نبود؛ همچون سالار شهیدان، ابا عبدالله سر از پیکر مطهرش جدا گردیده و دست چپش هم عباس‌گونه از پیکر مطهرش جدا گشته بود. این بزرگمرد وارسته در هفدهمین روز ماه پایانی سال ۱۳۶۲ در منطقۀ جزیرۀ مجنون دعوت حق را لبیک گفت و به خیل عظیم الشأن شهدای دفاع مقدس پیوست.

 

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *