خانمخدیجهمیرشکار اهلبستاناستو طیحملهبعثیها بهبستانو سوسنگرد همراهبا شوهر خود اسیر میشود. در اینکتابرضا رئیسیخاطراتخانمخدیجهمیرشکار را از مدتبیشاز 400 روز اسارتدر عراقضبط و تنظیمکردهاست.
خانمخدیجهمیرشکار در خاطراتخود از اسارتبهدستبعثیها، زخمیو بستریشدنشدر بیمارستان، بازجوییهایپیدر پی، شکنجههایوحشتناک، زندانانفرادیو عفونتزخمها سخنمیگوید. پساز آن، از اردوگاههایموصلو رمادیهمیگوید. او بیانمیکند کهچگونهبعثیها از او کهیکزنبود بهخاطر مقاومتو روحیهبالایش، وحشتداشتند و میگوید کهچگونهبا یاریگرفتناز نیرویایمانتوانستهاستآنها را تحقیر کند. او سرانجام، بدونهمسر خود، همراهبا گروهیاز آزادگانبهوطنبازگشتهاست.