:بعد از مدتها، به خاطر به دست آوردن نمرههای خوب در امتحانات ثلث اول، پدرم صدتومان به من جایزه داد تا برای خودم کفش فوتبال بخرم. با عجله به فروشگاه رفتم و از فروشنده خواستم کفش مورد نظرم را بیاورد. درهمان وقت متوجه برخورد بد فروشنده با پدر و پسری در مغازه شدم. پدر قصد داشت گرمکن ورزشی برای پسرش به صورت نسیه بخرد ولی مغازهدار با لحن توهینآمیزی آنان را بیرون کرد. از خریدن کفش منصرف شدم و از آنجا بیرون رفتم تا از مغازه دیگری خرید کنم، پدر و پسر در جلوی من وارد کوچهای شده و به خانهای رفتند. کفش فوتبالم را از فروشگاه دیگری خریدم ولی مدام به فکر پسرک و گریههای او و بیپولی پدرش بودم. به یاد صحبتهای روحانی مسجدمان درباره بخشش امام خمینی (ره) افتادم. امام را ندیده بودم چون وقتی به دنیا آمدم که او را به نجف تبعید کرده بودند. نمیدانم چرا، کفشها را به مغازه بردم، پس دادم و برای پسرک گرمکن خریدم. روی بسته نوشتم “اهدایی از امام خمینی” و به در خانه آنها بردم. شب امام را دیدم که در میان بازی فوتبال ما به سوی من آمده و پیشانیام را بوسید. وقتی از خواب بیدار شدم پیشانیام هنوز گرم بود. مجموعه حاضر حاوی 10 داستان کوتاه به این شرح است: عکسی در آیینه دلم؛ روزی که مسیح را دیدم؛ بوی گل بوی او؛ صبح بیداری؛ معلم خودمانی؛ یک روز در باغ زندگی؛ باغ و الاغ؛ قله کوه؛ نتیجه کنکور؛ و خودنویس طلایی.
عکسی در آیینه دلم
موضوع: | داستانهای کوتاه فارسی -- قرن ۱۴ |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | محسن پرویز |
ناشر: | نشر تکا |
سال نشر: | 1387 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/1307515 |