در دل یک کوهستان که نه آب و نه آبادی، نه درخت بود و نه سفره و گل، خدا چشمۀ کوچک را آفرید؛ اما چشمۀ کوچک آرام و بیصدا خود را میان سنگهای کوهستان پنهان کرده بود، مدتها بود که همسایهای جز کرمها نداشت و اطرافش را لجن پر کرده بود. روزی ابر سفید از جانب خدا برای چشمه پیغام آورد که از او ناراضی است. ابر سفید برای چشمه از دریا گفت، از حیوانات، پرندگان و گیاهانی که منتظرند از آب زلال چشمۀ جاری بنوشند. از طرفی کرمها، چشمه را نسبت به دریا و موجودات دیگر بدبین میکردند. بالاخره روزی چشمه تصمیم خود را گرفت و به راه افتاد و به رغم مشکلات بسیار و با گذشتن از کوهستان و کویر به دریا رسید و پشت سر خود آبادی و سرزندگی ایجاد کرد. “سفر چشمۀ کوچک” یکی از نه داستان کوتاه مجموعۀ حاضر است. عناوین دیگر داستانها عبارتاند از: مسافر؛ آن شب که بیبی میهمان ما بود؛ دوچرخۀ آقاجان؛ سفر به شهر سلیمان؛ بیشناسنامهها؛ دو خرمای نارس؛ آن سوی صنوبرها؛ و حقههای سینمایی بابایم.
سفر چشمه کوچک
موضوع: | داستانهای فارسی -- قرن ۱۴ |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | فریدون عموزادهخلیلی |
ناشر: | نشر تکا |
سال نشر: | 1388 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/1174659 |