شهید علی هاشمی
صدای شهید
عکسهای بیشتر
مزار شهید روی نقشه
فیلمهای مرتبط
کتابهای مرتبط
عملیاتها
نام و نام خانوادگی | علی هاشمی |
---|---|
نام پدر | قاسم |
تاریخ تولد | 1340-10-10 |
محل تولد | اطلاعاتی موجودی نیست |
تاریخ شهادت | 1367-04-04 |
---|---|
منطقه شهادت | جزیره مجنون |
عملیات | اطلاعاتی موجودی نیست |
مزار | بهشت آباد اهواز |
در خوزستان جوانهای عرب در مقابل تهاجم رژیم صدّام ایستادند. آنها هم عرب بودند، اینها هم عرب بودند، امّا این عرب ایستاد. اسم شهید علی هاشمی سردار جوان عرب خوزستانی، اهل اهواز- و اسم اینها فراموش نخواهد شد؛ اینها ایستادند. او هم عربی حرف میزد، این هم عربی حرف میزد، امّا این حقیقت را فهمید، توطئهی دشمن را شناخت و ایستاد؛ بقیّهی اقوام ایرانی همینجور. ( رهبر معظم انقلاب ۹۵/۱۱/۲۷)
علی هاشمی در دی ماه 1340 در یک محله عرب نشین در اهواز به دنیا آمد . علی در دامان پدر و مادری متدین رشد کرد. او فرزند بزرگ خانواده بود؛ کودکی خردسال بود که بهدلیل بیکاری پدر مجبور به مهاجرت به شمال کشور شدند و ۳ سالی را با سختی بسیار در آنجا زندگی کردند که مشقت و سختی زندگی آنجا باعث شد که یکی از خواهرانش که تنها ۱۴ روز داشت بهعلت بیماری فوت کند. پس از سه سال دوباره به اهواز بازگشتند. دوران کودکی و نوجوانی او نیز در محله حصیرآباد شهر اهواز سپری شد. ادب و متانت شهید هاشمی زبانزد بود؛ مادرش میگفت: علی هیچگاه خواهرانش را به نام صدا نزد بلکه همیشه از کلمه “عزیزانم” استفاده میکرد. در همان دوران نوجوانی به مسجد عشق میورزید و یکی از تفریحاتش رفتن به مسجد بود. علی تا آخرشب در مسجد میماند و با علاقه بسیار مسجد را تمیز و جارو مینمود. روی درب مسجد نوشته بود آموزش قرآن صلواتی. او که وضعیت خانواده را میدید همیشه سعی میکرد پس انداز کند و با آن پس انداز به مادر کمک کند.
علی هاشمی پس از پیروزی انقلاب، بر اساس دانش قرآنی خود در بحثهای گروهکهای مختلف شرکت کرد و با بحثهای منطقی آنان را به تسلیم در برابر اسلام وا داشت.
وی از همان زمان ابتدا عاشق و دلباخته امام (ره) و پیشتاز مبارزه بود و به همین دلیل به قصد خدمت به نظام وارد کمیته انقلاب شد و سپس به همراه حسین علم الهدی، آقایی و…جهت تشکیل بسیج و سپاه تلاشهای بسیاری کرد.
سال 1359 بود که در رشته دندان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد پذیرفته شد اما با توجه به شروع جنگ تحمیلی ایشان ترجیح داد که باید در جنگ حضور داشته باشد و دانشگاه جنگ را برگزید.
با شروع جنگ ایران و عراق، علی هاشمی در محورهای کرخه کور و طراح به مقابله با پیشروی سپاه دشمن پرداخت و با شکل گیری یگانهای رزم سپاه او مامور تشکیل تیپ 37 نور شد و با این یگان، در عملیات ” بیت المقدس” در آزادی خرمشهر نقش بسزایی داشت.
سال 62 در حالی که سه سال از جنگ میگذشت؛ محسن رضایی ، علی هاشمی را به فرماندهی قرارگاه به کلی سری “نصرت” انتخاب نمود. آنجا فرماندهی می خواست که هم بینش عملیاتی داشته باشد هم اطلاعاتی و کسی جز علی هاشمی نبود. در واقع او پیچیده ترین و پر رمز و رازترین قرارگاه جنگ، قرارگاه نصرت را تشکیل داد.
در همان سال شهید هاشمی با دختر خاله خود ازدواج کرد که از ایشان دو فرزند به یادگار مانده است.
در قرارگاه سری نصرت نیروهای تحت امر شهید علی هاشمی توانستند 420 مورد شناسایی را بدون لو رفتن حتی یکی از آنها انجام دهند. “قرارگاه نصرت” عملاً از اواخر بهار سال 1362 کار خود را آغاز کرد و مقر آن در منطقه “رُفَیع” بود. تعدادی از بومیهای هور از جمله تعدادی از عشایر عرب عراقی و مجاهدین عراقی نیز همکاری میکردند. نیروهای اطلاعاتی این قرارگاه سعی داشتند از قایقهای بصری و بلم که مخصوص اعراب عراقی بود، استفاده کنند و لباسهای بومی و محلی بپوشند و در پوشش صیادی و ماهیگیری و با تکلم به زبان عربی، منطقه را شناسایی کنند.
در سال ۱۳۶۵ علی هاشمی به فرماندهی سپاه ششم امام جعفر صادق ع منصوب شد، که فرماندهی سپاههای استان خوزستان، لرستان و لشکر ۵ نصرو پدافند منطقه هور از “کوشک” تا “چزابه” به وی سپرده شد.
شهید علی هاشمی به عنوان طراح عملیات خیبر و بدر شناخته شده است.
سرانجام در 4 تیر سال 67 علی هاشمی ملقب به سردار هور در حالی به شهادت رسید که پیکرش 21 سال بعد در جزیره مجنون کشف و شناسایی شد و در مدت این چند سال هیچ یک از فرماندهان و همرزمانش نمیتوانستند نامی از علی به زبان بیاورند.
حاجی هم شجاع بو، هم خونسرد بود و هم خبره. ایشون یه دوره ای تو سپاه حمیدیه بهمون آموزش دادند. دوره آموزش فنون جنگ در مورد بحث فرماندهی، خوب یادمه وقتی کسی می آمد و این جزوه ها را می دید می گفت اینو کی بهتون درس داده؟ می گفتم: فرماندمون علی هاشمی. با تعجب می گفتند: علی هاشمی؟ این باید کار کسی باشد که سالهای سال تو جنگ بوده، تو نظام بوده، تو ارتش بوده تا بتونه این چیزها را بیان کنه. ماشاءالله چیزهایی که بیان می کرد که یک سرلشکر هم اطلاع نداره یک آدم ساده بود ایشون از برادر به من نزدیکتر بود من مشکلات خصوصی خودمو به ایشون می گفتم خیلی راحت حل می کرد. می گفت: توصیه می کنم خونسرد باش، با تقوا باش، خدا را مدنظر بگیر.