«مرگ سالی یکبار» روایتی است از رجوع انسان به ارزش های بی رمق شده و ترس از فراموشی مرگ. قصه مردی که هر سال خودش را در یک روز، در ساحت مرگ و در میان دنیا و آخرت قرار می دهد. قصه از سراشیبی بازار و برق طلاهای مغازه «جاهد»، قهر مان اصلی داستان آغاز می شود و آرام آرام می رسد به خاطره روزهای جنگ و بعد دلشوره ها و بی تابی ها برای انجام مراسمی که انگار در این سال ها «جاهد» را از گم شدن در تاریکی دنیا رهانیده است. جز مرگ، یاد پدر و برادرش نیز برای او روزنی از نور است. جنگ در این کتاب، مثل فانوسی در دوردست دریای قصه سوسو می زند و نورش در تمام خواب های قهرمان هست. قصه، روایت اشتهای سیری ناپذیر آدمی است و علاجی که «جاهد» برای آن پیداکرده: مردن پیش از مردن، سالی یک بار، کفن پوش در قبری دراز کشیدن و در سرمای مقبره، از میان روزن های کوچک کفن سفید، آدم ها را در حال دعا و زاری به نظاره نشستن. آنجا، همانجایی است که «جاهد» طلب مغفرت می کند. جایی است برای گفتن از آنچه هرگز نمی گوید. قهرمان قصه در نجوای درونی اش، قصه مرگ برادرش به دست بعثی ها را در سال های جنگ نیز روایت می کند؛ مرگی که استعاره و نمادی از یک پایان شکوه مند است بر شیوه ای از زندگی که با زندگی «جاهد» تفاوت بسیار دارد.
مرگ، سالی یك بار
موضوع: | داستانهای فارسی -- قرن ۱۴ |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | جهانگير خسروشاهي |
ناشر: | شركت انتشارات سوره مهر |
سال نشر: | 1386 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/910471 |