با اوج گیری انقلاب اسلامی، حسن نیز همچون دیگر جوانان مبارز و پویا، وارد صحنه سیاست و انقلاب گشت. آشنایی با شخصیت امام خمینی(ره)، باعث شده بود تا لحظه ای از مبارزه علیه رژیم طاغوتی شاهنشاهی دست نکشد.
علاوه بر اینکه در سخنرانی علمای مطرح و مشهور انقلابی شرکت میکرد، به همراه دوستان انقلابیاش به طور مخفیانه اعلامیههای امام را تکثیر و دربازار منتشر مینمودند. او نیز مانند هزاران جوان انقلابی دیگر، در آن زمان دوبار توسط عوامل ساواک دستگیر و چون مدرک مستندی از او یافت نمیشد، آزاد میگشت.
با اینکه به فعالیتهای خود رسید
گی میکرد اما در بیشتر راهپیماییها و اعتراضات آن زمان شرکت فعال داشت که این فعالیتها در روزهای پیروزی شکوهمندانه انقلاب، به اوج خود میرسید.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران درآمد و بیش از پیش به خدمت پرداخت. با شروع فتنه کردستان و تحرکات ضد انقلاب، حسن زمانی، از جمله فرماندهان جوانی بود که از زمان آغاز جدایی طلبی کوموله و و دموکرات به این استان رهسپار شد و در چند عملیات مهم ضد گروهکها به همراه شهید جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان شرکت و در رفع این فتنه عظیم، بسیار کوشا عمل کرد.
دوری حسن زمانی از جبهه
حسن جزو اولین رزمندگانی بود که با شروع ناگهانی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، راهی جبهههای جنوب شد و در طول جنگ در اکثر عملیاتها حضور فعال داشت. در طول زندگی ارزندهاش بیش از ده بار دچار مجروحیت جدی گشت که هربار به جای استراحت و بهبود کامل، خود را بیدرنگ به جبهه میرساند.
زمانی که خبر شهادت شهید بهشتی و یاران ایشان به حسن زمانی رسید، بخاطر مجروحیت ناشی از منفجر شدن مین، در بیمارستان بستری بود؛ چنان دردی برجان و قلبش نشست که درد پایش به فراموشی سپرده شد.
در طول جنگ، این شهید پرتلاش تا زمانیکه در سلامتی کامل بهسر میبرد، در جبهههای حق علیه باطل، به خدمترسانی استمرار میورزید و در طول مجروحیت، با اینکه جسمش دربیمارستان بستری میشد اما هربار تکه ای از وجودش را در منطقه نبرد جا میگذاشت.
عروج فرمانده مظلوم گردان حمزه سید الشهدا
حسن زمانی، درطی فعالیتهای گستردهاش در جنگ، تجربیات زیادی کسب و توانمندی زیادی از خود نشانداد. آخرین مسئولیتیکه به او محول شد، فرماندهی محور، در عملیات خیبر بود. او در این عملیات به قدری سنجیده و کارآمد عمل میکرد که گویی تمام توانش در این عملیات خلاصه میشد.
بلاخره روز موعود فرا رسید. روزی که فرمانده نجیب و مظلوم گردان حمزه سید الشهدا به دیدار الهی شتافت.
عملیات خیبر بود.حسن در خصوص مناسب نبودن راهکارهای شکستن خط طلائیه، به فرماندهان ارشد خود اعتراض کرده بود و اعلام کرده بود که تجهیزات و نیروی لازم در حال حاضر برای شکستن خط وجود ندارد، حاج ابراهیم همت در جواب حسن گفت:« حسن جان؛ من می فهم که تو چه میگویی، اما الان از ردههای بالا، دارند به ما فشار میآورند و میگویند هر طور شده، باید این خط شکسته بشود. من به آنها گفتم: با وضعیت موجود، این کار شدنی نیست. گفتند: اگر شما نمیتوانید خط طلائیه را بشکنید، این را به ما نگویید، بروید به خدا بگویید که این خط شکسته نمیشود.»
با اینکه میدانست امکان شکستن خط وجود ندارد، اما زمانیکه دستور اعلام شد، مطیعانه پذیرفت و نیروهای خود را دسته بندی کرد و به سمت خط راهی شدند. قرار بود با استفاده از پل، از کانال عبور کنند اما علاوهبر اینکه نیروهای عراقی متوجه حضور رزمندگان شدند، امکان عبور از کانال نیز فراهم نشد. تلفات بالا و بود و نیروهای گردان متوقف شده و روی زمین نشسته بودند. حسن زمانی ، به همراه چند تن از پیک هایش آنقدر به سمت جلو پیشروی کردند که نه تنها صدای بعثیها بلکه بوی سیگارشان نیز استشمام میشد. در همان زمان آتش عراقیها به قدری بالا گرفت که همه نیروهارا زمینگیر کرد. همان لحظه حسن با فرمانده محور، از طریق بی سیم تماس گرفت و اعلام کرد که اوضاع منطقه به شدت خراب و به نیروی کمکی احتیاج دارد.
درست زمانی که همگی بهدنبال راه چارهای برای عبور از کانال میگشتند، متوجه شدند راهی به جز عقب نشینی ندارند. یکی از بیسیم چی های فرمانده گردان، شرایط را اینگونه توصیف کرده است:« بی سیم را از کول دوستم برداشتم و گفتم: محمد یواش یواش خودت را بکش عقب. زخمی شده بود. به او گفتم خودت را نکشی عقب در این منطقه میمانی و بعثیها می آیند به تو تیر خلاص میزنند. همین طور که داشتم با محمد صحبت میکردم، یک دفعه تیری از میان ما دو نفر گذشت و به وسط سینه حسن زمانی اصابت کرد؛ طوری که من صدای خرد شدن استخوانهای قفسه سینهاش را هم شنیدم. حسن زمانی رو به آسمان کرد و به پشت، افتاد روی زمین. در حالی که خون از دهانش به بیرون شتک میزد، زیر لب زمزمه کرد: انا لله و انا الیه راجعون.»
سرانجام شهید حسن زمانی، ثمره تمام رشادتهای خود را در عملیات خیبر و جزیره مجنون که میعادگاه عاشقان شهادت شده بود، در یافت کرد و همانطو که میخواست، اثری از پیکرش باقینماند و برای همیشه ماندگار شد.
ازدواج و فرزندان
در اواخر دی ماه سال 1361 با دختری با ایمان و پاکدامن که از آشنایان خود بود وصلت نمود؛ ولیکن عشق و ازدواج نیز نتوانست مانع اشتیاقش به جبهه و خدمت شود و به همسرش توصیه کرد که صبر و بردباری حضرت زهرا(س) و حضرت زینب (س) را الگوی خود قرار داده و اگر در جنگ اتفاقی برایش افتاد هیچگاه ناامید نشود. حسن زمانی، هیچگاه نتوانست فرزندش را ببیند؛ چراکه پسرش هفت ماه پس از شهادت پدر متولد شد.