«بخشدار ۱۴ ساله» روایت زندگی یکی از شهدای ۸ سال دفاع مقدس با نام مهرداد عزیزاللهی است که وی در طول جنگ به دلیل نشان دادن رشادت ها و توانایی های خود، علی رغم سن اندک، به بخشدار منطقه زبیدرات، از مناطق آزاد شده عراق، منسوب شده بود. این اثر در ۴ فصل تدوین یافته که هر یک از فصول یاد شده از زبان یکی از بستگان و یا همرزمان شهید عزیزاللهی نقل شده است. نخستین صفحات اثر که با عنوان پیشگفتار به چاپ رسیده، دربردارنده شرح زندگینامه شهید به صورت خلاصه است که به قلم نگارنده به رشته تحریر درآمده است. خواننده با مطالعه این قسمت اطلاعات کلی نسبت به زندگی شهید می یابد. فصل اول این کتاب به زندگی نامه شهید از دوران کودکی اختصاص دارد که این خاطرات از زبان پدر و مادر شهید روایت شده است. خاطرات این بخش از دوران کودکی شهید آغاز شده و تا چگونگی حضور وی در جبهه و شنیدن خبر شهادت این شهید بزرگوار ادامه می یابد. یکی از خاطرات اثر به دیدار مهرداد عزیزاللهی با امام خمینی (ره) می پردازد. در این قسمت، در رابطه با چگونگی این ملاقات می خوانیم: «در جبهه که بود خیلی زود با رفتار و گفتارش خود را قاطی بزرگتر ها کرده بود. هم رزمانش می گفتند: تخریب چی بود که خبرنگار صدا و سیما از او فیلم گرفت و با او مصاحبه کرد. خبرنگار در قسمتی از مصاحبه اش پرسیده بود: کجا ها را مین گذاری کردی؟ جواب داده بود: از نظر امنیتی درست نیست بگویم کجا را مین گذاری کرده ایم. آن قدر زیبا و شیرین مصاحبه کرده بود که امام عزیز با مشاهده آن مشتاق دیدارش شده بودند.» فصل دوم اثر به گفت وگو با فرماندهان، دوستان و همرزمان شهید اختصاص دارد که سید علی پروینیان، علی شفیعی، مهدی کلوشانی و محمد سلمانی از جمله مصاحبه شوندگان در این فصل هستند که هر یک خاطرات خود با این شهید را بیان کرده اند. فصل سوم اثر به دست نوشته ها، مصاحبه و وصیت نامه شهید عزیزاللهی اختصاص دارد که به عنوان یکی از اسنادی که گفته های پیشین را تصدیق می کرد، ذکر شده است. در این فصل علاوه بر ذکر خاطرات خودنگار شهید، وصیت نامه وی نیز ذکر شده است که متن زیر قسمتی از این وصیت نامه است: «در اینجا لازم می دانم که چند جمله ای هم با برادران و خواهران وصیت کنم که پیرو خط ولایت فقیه باشید و دستورات امام عزیز را مو به مو اجرا کنید و طرفدار روحانیت باشید. کشور بدون روحانیت مثل کشور بدون طبیب است و من به عنوان برادر کوچک از شما می خواهم که همچنان که شعار می دهید، به شعار هایتان جامه عمل بپوشانید…» در بخشی از این فصل، شهید عزیزاللهی در دست نوشته های خود، خاطره دیدار با امام راحل (ره) را چنین نقل می کند: «از چند پله بالا رفتم و وارد ایوان شدم، کفش هایم را از پا بیرون آوردم و رفتم داخل اتاق و سلام کردم و مستقیم به طرف امام رفتم. حالت عادی خودم را از دست داده بودم و یک حالت هول مانندی پیدا کرده بودم، بعد از نزدیک شدن به امام، دست مبارکشان را گرفتم و بوسیدم. کمی که نشستم یک شیشه عطر و چند عدد قند در آوردم و دادم تا امام تبرک کنند، امام دست من را گرفتند و گفتند: سردت است؟ گفتم: خیر. بعد امام از من سؤال کردند که جلو هم می روی؟ گفتم: بله. بعد گفتند: کوچولو هستی. بعد امام لبخندی زدند و بلند شدند و به داخل اتاق رفتند. من هم دنبالشان رفتم… امام نشستند روی یک مبل که ملافه سفیدی رویش کشیده شده بود. من هم کنارشان ایستادم و از امام پرسیدم: نظر شما درباره این جنگ چیست؟ امام لبخندی زدند و گفتند: خوبه. بعد به امام گفتم: ممکن است یک نوشته و یا چیزی به من بدهید. این را گفتم و دادم به دست مبارک امام. امام مطلبی روی آن نوشتند و به من دادند.» بخش پایانی اثر به تصاویر و اسناد مربوط به حضور شهید در جبهه اختصاص دارد که وجود این اسناد در این اثر همانند بسیاری از دیگر آثاری که در این نوع ادبی به رشته تحریر درآمده، الزامی است.
بخشدار 14 ساله
موضوع: | اطلاعاتی ثبت نشده |
---|---|
محل نشر: | اصفهان |
نویسنده: | طیبه کیانی |
ناشر: | ستارگان درخشان |
سال نشر: | 1389 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/2211264 |