کتاب مصور هیچکس به او التماس دعا نگفت، روایتی داستانی از زندگی و خاطرات شهید »محمدحسین کرم عنایت» است که با زبانی ساده و روان، بهصورت بخشهای کوتاه از راویان مختلف که اغلب اقوام و آشنایان این شهید بزرگوار هستند، تهیه شده است. در بخشی از کتاب از زبان خواهر شهید میخوانیم:« قبل از انقلاب بود. من تازه به سن تکلیف رسیده بودم. «محمدحسین» هم دو سال از من کوچکتر بود. بعضیکتاب مصور حاضر، روایتی داستانی از زندگی و خاطرات شهید »محمدحسین کرم عنایت» است که با زبانی ساده و روان، بهصورت بخشهای کوتاه از راویان مختلف که اغلب اقوام و آشنایان این شهید بزرگوار هستند، تهیه شده است. در بخشی از کتاب از زبان خواهر شهید میخوانیم:« قبل از انقلاب بود. من تازه به سن تکلیف رسیده بودم. «محمدحسین» هم دو سال از من کوچکتر بود. بعضی مواقع لای در را باز میکردم و بیرون را نگاه میکردم. از همان سنین کودکی روی مسئله حجاب حساس بود و همیشه خودش خریدها را انجام میداد».مواقع لای در را باز میکردم و بیرون را نگاه میکردم. از همان سنین کودکی روی مسئله حجاب حساس بود و همیشه خودش خریدها را انجام میداد».
هیچکس به او التماس دعا نگفت
موضوع: | خاطرات |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | گروه روایتگران شهدای دزفول |
ناشر: | نیلوفران |
سال نشر: | 1394 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/3799996 |