شهید جعفر جنگروی
صدای شهید
عکسهای بیشتر
مزار شهید روی نقشه
فیلمهای مرتبط
کتابهای مرتبط
عملیاتها
نام و نام خانوادگی | جعفر جنگروی |
---|---|
نام پدر | احمدآقا |
تاریخ تولد | 1333-04-09 |
محل تولد | اطلاعاتی موجودی نیست |
تاریخ شهادت | 1364-11-27 |
---|---|
منطقه شهادت | فاو |
عملیات | عملیات والفجر8 |
مزار | بهشت زهرای تهران |
خدایا! تو خود میدانی که بیشتر اوقات در این فکر هستم که توشه ای جهت آخرت کسب کنم ولی هر چه فکر می کنم بهتر از این نمییابم که به سپاس نعمات بیکران خدا، جان ناقابل خود را که برای خودم گرانبهاترین سرمایه است را فدای راهت کنم. (بخشی از وصیتنامه شهید جعفر جنگروی)
جعفر در تیرماه سال 1333 در اصفهان به دنیا آمد. او در خانوادهای مذهبی و با تقوا بزرگ شد. پدر و مادری زحمتکش که او را با مفاهیم دین آشنا کردند و برای تربیت او زحمت زیادی کشیدند. تازه به یکسال رسیده بود که شرایط سخت زندگی، جعفر را همراه خانواده عازم تهران کرد. پدرش احمدآقا اوستای بنایی و گچکاری بود و حجم بالای کار در بیرون به او فرصت زیادی برای معاشرت با خانواده نمیداد. جعفر جنگروی از همان اوان کودکی طعم سختی را چشید . 7 ساله بود و زمان مدرسه رفتنش رسیده بود. اما بخاطر مفقود شدن شناسنامه، مدرسه او را ثبتنام نمیکرد. او با اینکه از درس خواندن در مدارس عادی ناامید میشود، اما دست از تلاش برای هدفش برنداشت و با گرفتن شناسنامه المثنی، برای تحصیل به دوره شبانه میرود.
جعفر آن روزها هم کار میکرد و هم درس میخواند. حرفهاش خیاطی بود و در خیاطخانه محلهاشان پادویی میکرد. نوجوان بود که کشتی، ورزش مورد علاقهاش را شروع میکند. وی در این ورزش باستانی هم موفق عمل میکند و دو مقام کشوری را در این رشته کسب میکند. جالب اینکه او به همان باشگاهی میرفت که شهید «ابراهیم هادی» هم در آن تمرین میکرد. تلاش و پشتکار شبانه روزی جعفر، او را تا مرحله سوم دبیرستان میرساند. اما از یکجایی دیگر مشکلات مانع ادامه تحصیل او میشود.
سال 56 بود که جعفر با برادرش مغازه کوچک لباس فروشی راه میاندازد. در همانجا هم یواشکی به فعالیتهای انقلابی میپرداخت. آنجا شده بود پاتوق فعالیتهای انقلابی جعفر و دوستانش. توزیع شبنامه و کتاب و رسالۀ امام خمینی(ره) از آن دسته بود. یکبار هم که منزل پدریاش لو میرود، پیش از رسیدن ساواک، کتابها را با برادرش فورا به مغازه منتقل میکند. دیگر روزهای ملتهب پیش از انقلاب فرارسیده بود. جعفر کار و کاسبی را رها میکند و شبانه روز برای پیروزی انقلاب مبارزه میکند. او نه تنها خودش در این مسیر حرکت میکند و برای پخش اعلامیه و کاستهای امام(ره) تلاش میکند، بلکه عدۀ زیادی از هم محلهایهایش را همراه میسازد. آن روز جمعه، 17 شهریور، همراه با مردم در تظاهرات شرکت کرد و جنایات رژیم طاغوت را از نزدیک نظاره گر شد. او بهقدری کشته و زخمی به بیمارستان منتقل کرده بود که عصرش با لباس خونین به خانه برگشت. در همان روزهای سخت، جعفر جنگروی و برادرش با هزینه شخصی، تعاونی محلّۀ 17 شهریور را ایجاد میکنند و ارزاق و نفت مردم را تأمین میکنند.
با ورود امام خمینی(ره) به عضویت کمیته «کمیتۀ حفاظت و حراست از امام» در میآید و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همچنان به تلاشهای خود برای حفظ و تثبیت انقلاب ادامه میدهد.
با پیروزی انقلاب اسلامی، ذرهای از شور و شوق جعفر برای حفاظت و حراست از این انقلاب کاسته نشد. اوایل سال 1358 بود که وارد سپاه پاسداران شد. با گذراندن دوره آموزشی خود در پادگان ولیعصر(عج)، عازم مأموریت در خوزستان شد. غائله خلق عرب در آنروزها به راه افتاده بود و عدهای با هدف ترویج اندیشههای پانعربیسم میخواستند، این شهر را با حمایت دولت عراق از ایران جدا کنند. فضای سیاسی ملتهب آن روزها در موقعی که دولت مرکزی قدرت نگرفته بود، امکان خوبی را برای جداییطلبها فراهم کرده بود.
جعفر جنگروی، با دستگیری عناصر ضد انقلاب و اشرار و بستن راه نفوذ عوامل محرک عرب، مأموریت خود را با موفقیت پایان میبرد. بخاطر همین لیاقت و کاردانی بالای او در ختم غائله، بلافاصله به عنوان نخستین فرمانده سپاه خرمشهر انتخاب میشود. او همراه شهید « محمد جهان آرا» و دیگر نیروهای زبده و باکفایت به تأمین امنیت خرمشهر میپردازد.
او که در غائله قبلی توانایی بالایی از خود به نمایش گذاشته بود اینبار برای خاموش کردن غائله کردستان، عازم این شهر میشود. در یکی از همین عملیاتهای پاکسازی در محور بانه در گردنۀ خان، طی یک درگیری با گروهک کومله، به اسارت ضدانقلاب درمیآید. این اسارت که بیش از یکماه طول میکشد با شکنجه سخت و تهدید به اعدام او همراه بود. اما تقدیر الهی چنین بود که او از پای دار نجات پیدا کند و بعد هم با عدهای مبادله شود.
جعفر پس از آزادی از بند گروهکها، به تهران میآید و در سپاه تهران خدمت میکند. او همچنین به عنوان نماینده سپاه، به چند کشور مسلمان از جمله پاکستان، افغانستان، لیبی و لبنان سفر میکند.
شهید جنگروی، در زمان شروع جنگ ایران و عراق، در لبنان حضور داشت، بلافاصله به ایران برگشت و راهی جبهههای غرب شد. او شش ماه به طور مستمر در جبهه ماند. در عملیات بازی دراز، گلولهای به کلاهش اصابت میکند و بیهوش میشود. جنگرودی بخاطر دلاوریهایش در جبهۀ غرب، به عنوان معاون فرماندۀ اطلاعات- عملیات غرب انتخاب میشود.
او در ماههای منتهی به سال 61 مدتی به عنوان مسئول طرح و برنامه عملیات تهران منصوب میشود که در آنجا هم خدمات ارزندهای از خود برجای میگذارد.
در همان روزها با دختری همکفو و با تقوا ازدواج میکند و حضورش در جنگ را شرط ازدواجش میگذارد.
شهید جنگروی در عملیاتهای زیادی شرکت جسته است در عملیات بیت المقدس، در پاکسازی جاده شلمچه شجاعت زیادی از خود نشان میدهد. در تیرماه 1361 در عملیات رمضان در منطقه پاسگاه زید به شدت مجروح میشود به نحوی که همه فکر میکنند شهید شده است، اما انگار زمانش نرسیده بود، وقتی با هواپیما به پشت جبهه منتقل شد، به هوش میآید و بخاطر شدت جراحات سر و گردن در بیمارستان بستری میشود. او در این عملیات، یک چشم و یک گوشش را از دست میدهد و سمت راست صورتش فلج میگردد.
او که لحظهای نمیتوانست از مبارزه دست بکشد، پس از بهبود جزئی از نو به جبهه میرود و در عملیات والفجر مقدماتی شرکت میکند.
جنگروی، نقش بزرگی در صحنههای مختلف جنگ ایفا میکند. تشکیل قرارگاه رمضان و تشکیل تیپ بدر از آن جمله است. او مدتی به عنوان قائم مقام قرارگاه رمضان در شمال غرب کردستان فعالیت کرد.
شهید جنگروی در عملیات بدر، جناح راست را فرماندهی کرد و در اکثر عملیاتهایی که به عنوان «قدس» در غرب و جنوب انجام شد، شرکت فعالانه داشت. ن جآن حاآ
او در سال 1363 به حج مشرف میشود و پس از بازگشت به عنوان جانشین لشگر سیدالشهدا(ع) خدمت میکند. جنگروی، در طراحی عملیات والفجر 8، شناسایی منطقه و آمادهسازی نیروها فعالیت گستردهای انجام داد.
27 بهمن 1364 عملیات والفجر 8 بود که شهید جنگروی، بعد از آزادسازی منطقه عملیاتی فاو با دیگر سرداران لشگر سیدالشهدا از جمله علی فضلی، شهید کلهر، شهید میرضی، شهید احسانینژاد جلسه داشت. آن روز نزدیک اذان ظهر در حالی که شهید جنگرودی خود را برای اقامه نماز آماده میکرد در اثر اصابت موشک دور بردی که از ام القصر به فاو شلیک شده بود از ناحیه ریه و پایین قلب ترکش میخورد و به شهادت میرسد.
برادر شهید جعفر جنگروی درباره خصوصیات اخلاقی برادرش گفت: او عاشق اهل بیت (ع) بود و با تمام وجود به آنان ارادت میورزید. با قرآن مأنوس بود و نسبت به فهم و تفسیر آن توجه داشت. قرآن را حفظ بود. شهید جنگروی همواره به خانواده شهدا و جانبازان سرکشی میکرد و در رفع مشکلات آنان میکوشید. برای رفع مشکلات و انجام امور شهدا به قدری به بنیاد شهید مراجعه کرده بود که رئیس بنیاد به خوبی او را میشناخت و از ارائه خدمات به او دریغ نمیکرد. نسبت به پدر و مادرش احترام ویژهای قائل بود. یکی دیگر از بارزترین خصوصیت اخلاقی حاج جعفر مردمداری او بود.