شهید حبیب‌الله‌ داوود‌آبادی

صدای شهید

عکس‌های بیشتر

مزار شهید روی نقشه

فیلم‌های مرتبط

کتاب‌های مرتبط

عملیات‌ها

مشخصات
نام و نام خانوادگی حبیب‌الله داوودآبادی
نام پدر عزیزالله
تاریخ تولد 1333-08-20
محل تولد اطلاعاتی موجودی نیست
شهادت
تاریخ شهادت 1365-10-04
منطقه شهادت مهران
عملیات عملیات کربلای 1
مزار اطلاعاتی موجودی نیست
عکسی موجود نیست
مزار شهید حبیب‌الله‌ داوود‌آبادی
گل لاله شادی روح شهید حبیب‌الله‌ داوود‌آبادی صلوات
شما اولین صلوات را بفرستید

شهید حبیب‌الله داوودآبادی در20 آبان 1333، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش عزیزالله نام داشت و جزء کسبه‌ی فرش فروش بازار بود و نام مادرش، فاطمه بود. دوران مدرسه در رشته‌ی «ریاضی فیزیک» درس می‌خواند و محصلِ دبیرستان «سخن» و مدرسه‌ی «مروی» بود.

وقتی در دبیرستان «سخن» مشغول درس خواندن بود، با یکی از معلم‌ها که بهایی بود و دینی درس می‌داد درگیر شد، چون عقیده‌مند بود که این شخص به بچه‌های مدرسه اطلاعات نادرست می‌دهد و آنان را به کج‌روی و گمراهی سوق می‌دهد، این موضوع انگیزه‌ای شد تا آن مدرسه را ترک کند و در جای دیگر ادامه تحصیل دهد. وی در سال 1351 مدرک دیپلم خود را از دبیرستان گرفت، همان سال در کنکور شرکت کرد و در رشته‌ی پتروشیمی قبول شد اما به سبب اشتیاق و تمایلی که به رشته‌ی پزشکی داشت از خواندن و تحصیل در رشته‌ی پتروشیمی منصرف شد. در آینده، همزمان با شروع اولین سال‌های انقلاب اسلامی برایش فرصتی فراهم شد که به راحتی می‌توانست خارج از کشور مشغول تحصیل شود اما حبیب‌الله داوودآبادی ایده و آرمان دیگری در ذهن داشت و فعالیت‌های سازنده‌ی سیاسی را به تحصیل در خارج از ایران ارجحیت داد.

حبیب‌الله در سال 1357 در حالی که پاسدار بود مزدوج شد و حاصل این ازدواج دو فرزند دختر است. وی در طول جنگ به عنوان عضو فعال «لشکر 27» در جبهه حضور یافت و ابدا این مسئولیت خطیر را به خاطر امور شخصی‌اش رها نکرد.

دهم تیر 1365، با عنوان «مسئول طرح و برنامه ریزی قرار گاه مهران» بر اثر اصابت ترکش خمپاره توسط نیروهای بعثی به شهادت رسید و مزار او اکنون در قطعه‌ی 26، ردیف80، شماره‌ی 51 بهشت زهرای تهران قرار دارد.

«یک شب حبیب عکس شاه را آورد به دیوار اتاق زد! با تعجب پرسیدم تو که از شاه بدت می‌آید برای چی عکسش را آوردی خانه؟! گفت :«اگر زمانی ماموران ساواک توی خانه ریختند، وقتی این عکس را ببینند، شما را اذیت نمی‌کنند. چیزی نگذشت که ماموران ساواک به خاطر فعالیت‌های حبیب توی خانه‌مان ریختند و همه چیز را به هم زدند و همه جا را گشتند. آن موقع من رساله‌ی امام را داخل باغچه‌ی حیاط پنهان کرده بودم، که پیدا نکردند»

-به نقل از پدر شهید حبیب‌الله داوودی‌آبادی

وی از همان دوران کودکی به واسطه‌ی سبک تفکرات خانواده مجذوب و مفتون امام خمینی (ره) بود و از این رو اوقات نوجوانیش را با مطالعه‌ی رساله و آثار رهبر انقلاب می‌گذراند. حبیب‌الله به خواندن کتاب‌های مذهبی علاقه‌ی وافری نشان می‌داد و در اجتماع هر جا صدایی از سخنرانی‌های سیاسی و مذهبی می‌شنید با آرزومندی و اشتیاق در آن‌جا حاضر می‌شد.

او در سال 1351 بعد از اخذ دیپلم به سربازی اعزام شد، اوایل خدمت در منطقه‌ی «تابیاد» در نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی فعالیت می‌کرد و بعد از آن هم یک سال در پادگان «احمدآباد» مشهد حضور داشت.

حبیب‌الله بار دیگر بر سر مسائل انقلابی که در دوران سربازیش علیه رژیم شاهنشاهی انجام می‌داد با عوامل حکومتی درگیر شد. اطرافیانش به او گوشزد می‌کردند که:«تو چه مسئولی هستی که اجازه می‌دهی کمونیسم‌ها در یگان خدمتی تو نفوظ کنند و سربازان را تحریک می‌کنی؟!»، بر سر همین اقدامات یک بار کم مانده بود در زمان شاه او را به دادگاه نظامی تحویل دهند.

حبیب‌الله حتی پس از انقلاب هم دست از کار نکشید و بیش از پیش به فعالیت‌های خود وسعت بخشید، او پس از جنایات بی‌شرمانه‌ی رژیم شاه در حوزه‌ی علمیه‌ی قم، دائما به آن‌ جا سفر می‌کرد و در تلاش بود تا اعلامیه‌ها، عکس‌ها و هر آنچه که با امام (ره) در ارتباط بود را میان دوستان و آشنایان توزیع کند.

زمانی که انقلاب در اوج خود قرار داشت به همراه چندی از دوستان همراهش، شماری از مراکز دولتی را به آتش کشید و ضربات سنگینی را به آنان وارد کرد. او بارها و بارها با نیروهای شاه درگیر شد اما هر بار به طریق و ترفندی زیرکانه از چنگ آنان خلاص شد و مجدد راه خود را از سر گرفت.

مادر این شهید پردل و شجاع در خاطره‌ای از او نقل می‌کند:«یک شب حبیب از کلانتری زنگ زد و گفت: دوازده هزار تومان پول بیاورید که من گیرافتاده‌ام. مقداری پول منزل بود که با پدرش به کلانتری بردیم. پاسبان گفت که پسر شما می‌خواست من را بکشد. پول را دادیم و با اصرار آزادش کردیم.»

بعد از پیروزی با ابهت انقلاب اسلامی حاج حبیب‌الله جوانی خود را وقف آرمان‌های بلند انقلاب کرد. اولین پرکاری‌های او از مسجد «نوریان» آغاز شد، زمانی که مراسمات و جلسات قرآنی برگزار می‌کرد و با تدارک این کلاس‌ها سعی بر هدایت هم‌وطنانش داشت.

داوودآبادی در سال 1358 به صورت رسمی عضو ثابتی از سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران شد و برای بهتر شدن این ارگان به دفعات فتوت و همت خود را به نمایش گذاشت، از جمله اقدامات چشمگیر وی می‌توان به دو مورد ذیل اشاره کرد:

-تاسیس پادگان آموزشی امام حسین (ع) به همران 13 نفر از دوستان قدیمی‌اش

-مسئول نظامی واحد آموزش و تدریس نحوه‌ی استفاده از انواع ادوات به اعضای پادگان

البته حبیب‌الله تنها پادگان را محل آموزش‌های نظامی نمی‌دانست و از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا در همه‌ی مکان‌ها از جمله مساجد به آموزش نسل جوان بپردازد. او به قدری تابع امام و دستوراتش بود که حتی 5 روز بعد از ازدواج با همسرش تاب نیاورد و در همان حال  بی‌درنگ فعالیت‌های ارزشمندش را تداوم و بقا بخشید.

برای حاج حبیب‌الله تفاوتی نمی‌کرد که دشمنان انقلاب داخلی باشند یا خارجی، در هر نقطه که ضدانقلابیون را می‌یافت به آن جا می‌رفت تا اوضاع را سروسامان دهد، «سردشت»، «نقده»، «بانه» و… همگی شهرهایی بودند که شاهد جلادت و رشادت‌هایش بودند و تا جایی که جان در بدن داشت در عملیات‌هایی از جمله: «رمضان»، «محرم»، «والفجر مقدماتی» و «والفجر1» شرکت ‌کرد.

شهید حبیب‌الله داوودآبادی هنگامی که حضور پرشور در جبهه‌های غرب و جنوب داشت، در عملیات کربلای 1، درست زمانی که قصد آزادسازی «مهران» را داشت در تاریخ 10 تیر ماه 1365 به علت اصابت ترکش به تنش به ضیافت دوست رسید و با بدنی خضاب شده از خون به دیدار حق شتافت.