هاشم بعد از دوران جنگ به روستا و زادگاه خود برمیگردد. او همراه خود کره اسب اصیل عربی آورده است. فردی که اسب را به عنوان هدیه به هاشم داده، به او گفته است که این اسب از نسل ذوالجناح است. مردم که از این موضوع مطلع میشوند، برای اسب احترام فراوان قائل هستند. روزی حاج باباخان، مرد بدجنس که به دلایلی روستا را ترک کرده با دختر افلیج خود به روستا برمیگردد. حاج باباخان علاقه فراوانی به دختر خود دارد و در مقابل خواستههای او مقاومت میکند. دختر افلیج با دیدن اسب علاقةه شدیدی به او پیدا میکند و خواهان اسب میشود. حاج باباخان برای برآورده کردن خواست دختر در صدد گرفتن اسب از هاشم برمیآید و ماجراهایی اتفاق میافتد که در نمایشنامه “اسب خونين يال” به تصویر کشیده شده است.
اسب خونين يال
موضوع: | نمایشنامه فارسی -- قرن ۱۴ |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | نوشته عبدالرضا حياتي |
ناشر: | اميركبير |
سال نشر: | 1389 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/1981745 |