داستان حاضر به صورت نمايشنامه با موضوع جنگ ايران و عراق به نگارش در آمده است. در نمايشنامه آمده است: «بدريه» و «رسول» اهل خرمشهر هستند که بهرغم مخالفتهاي خانواده با هم نامزد ميکنند. رسول براي ادامة تحصيل به انگليس ميرود و قرار است بعد از چهار سال برگردد. در اين فاصله خرمشهر به دست نيروهاي بعثي اشغال ميشود و عراقيها پدر و مادر بدريه را کشته و ميسوزانند، خود بدريه هم اسير ميشود و «سيدي»، فرماندة عراقي نيت شومي در مورد وي دارد. دکتر «صالح» که اهل بغداد است با بدريه فرار ميکند، امّا بدريه سوار لنج نميشود و همانجا کنار رود، قبري براي خود ميکَند. نيروهاي بعثي او را محاصره ميکنند و دکتر صالح ديگر اثري از وي نميبيند. اينک دکتر صالح آزادهاي است که پس از گذشت سي سال از آن واقعه، با رسول در خرمشهر روبهرو ميشود. رسول که رئيس بيمارستاني در اين شهر است قصة بدريه و عاقبتش را از زبان صالح ميشنود.
بدریه، ماادری
موضوع: | اطلاعاتی ثبت نشده |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | قاسم لطفيخواجهپاشا |
ناشر: | حوا بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس معاونت هنري |
سال نشر: | 1390 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | اطلاعاتی ثبت نشده |