«قرارگاه اشرف»؛ قراری که به فرار ترجیح داده شد!
چند روز گذشته به پیشنهاد یکی از همکاران «گلف» به تماشای فیلم «سرهنگ ثریا» نشستیم. فیلمی که بر حسب عادت با یک جستوجوی ساده متوجه شدم میان فیلمهای دفاع مقدس سروصدای زیادی به پا کرده است، داستان پدران و مادران شوربختی که فرزندانشان اسیر دست سازمانی پرحاشیه به نام «مجاهدین خلق» شدهاند؛ پس بیدرنگ دریافتم که سوژهی این فیلم برای شخص من بسیار دیدنی است.
بعد از تنظیم کردن صدا و تصویر برای یک جمع 6 نفره، از موضوعات بدیهی که نظرم را به خود جلب کرد، سطح پایین جذابیت کیفی و بصری «سرهنگ ثریا» بود و به طبع آن سکانسهای مشابه هم در یک محدودهی به خصوص از «قرارگاه اشرف»؛ حضور مکرر «فضای تاریک و مه گرفته»، «بلندگوها» و «جمعیت» که شاید تنها اختصاص دادن چند دقیقهای از فیلم برای این صحنه کفایت میکرد اما تقریبا نیمی از زمان در همین چند مولفه خلاصه شده بود.
شاید بهتر آن بود که به جای تکرار مکررات، کارگردان این اثر، «خانم لیلی عاج» به مباحث دیگری مثل: نشان دادن مساحت «قرارگاه اشرف» و اِلِمانهای به کار رفته در آن میپرداختند تا فضای ذهنی مخاطب شاهد هر دو سمت داستان باشد.
همچنین به عنوان یک شخص 25 ساله، که به اصطلاح امروزیها «نسل زِد» به شمار میرود، هیچگاه شاهد عینیِ ماجراهای انقلاب، جنگ و جبهه نبودهام؛ به همین جهت ترجیح میدادم در ابتدای فیلم کمی با پیشینهی حضور «مجاهدین خلق»، اعضا و اهداف آن آشنایی داشته باشم و سپس به تماشای باقیِ ماجرا مینشستم.
و در یک کلام؛ چراهای بیپاسخ بسیاری حین شروع فیلم در پس ذهنم نقش بست!
هدف اصلی «مجاهدین خلق» از برپاکردن این جنجال چه بود؟
چرا ورود به جمع مجاهدین آزاد بود اما خروج از آن دشوار یا بهتر است بگوییم غیرممکن بود؟
اگر اعضا تصمیم به بیرون آمدن از کمپ اشرف را میگرفتند چه در انتظارشان بود؟ اعدام؟ شکنجه؟ تجاوز؟ یا حربهی کنترلگر دیگری؟ چه بر سر خط فکریشان میآمد که حتی راضی به یک بار دیدار با پدران و مادران مستاصل خود نبودند؟!
و در آخر بر حسب نظر شخصیام میگویم؛ آن طور که باید دربارهی ایدئولوژی کثیف مریم و مسعود رجوی و دستهای پشت پردهی این سازمان صحنهای ارائه نشد و تقریبا همه چیز رنگ و بوی ابهام داشت.
انتهای پیام/