برادر احمد، سيگار مي کشي؟!

فرمانده همیشه خندان
در گزارش توسط هانیه حاتمیان 0

حاج حسن نانوا بود و فرزندی نداشت، عید سال 1332 خداوند به او و سلطنت خانم پسری هدیه کرد که نامش را غلامرضا نهادند. سرنوشت چنین برای آن‌ها رقم خورد که او تنها فرزند این خانواده باشد. تک فرزندی که بعدها معروف شد به فرمانده همیشه خندان پاوه و فخر این پدر و مادر در زمین و آسمان.

آن‌چه که در نگاه اول مرا به عنوان نویسنده گلف به سمت شهید غلامرضا قربانی مطلق جلب و مشتاق به دانستن زندگی او کرد، زانو زدن حاج احمد متوسلیان در مقابل جسد در خون تپیده رفیقش و زار زار گریستن حیدر رزمندگان در غم از دست دادن فرمانده سپاه پاوه و دوست و همراهی که تا آن روز از هم جدا نشده بودند.
شهید قربانی مطلق که به حق فرمانده همیشه خندان جبهه بود، دیپلم تجربی را دریافت کرد و با وقوع انقلاب وارد کمیته شد. خیلی زود ازدواج کرد و خدا به او پسری داد که نام او را همانند پدرش حسن گذاشت.

فرمانده همیشه خندان

 

 دوشادوش “حیدر رزمندگان”

فروردین 1358، با شروع شدن غائله کردستان این فرمانده همیشه خندان پس از یک دوره آموزش فشرده در محل کاخ سعدآباد به سپاه منطقه 6 در خیابان خردمند اعزام شد و آن‌جا شد محل آشنایی شهید غلامرضا قربانی مطلق با دو یار جدا ناشدنی خود؛ محمد توسلی و حاج احمد متوسلیان و نقطه آغاز رزم با ضد انقلاب و کومله در بانه، بوکان و سنندج و در نهایت آخرین منزل، پاوه…
با اعزام نیرو به سمت خطه کردستان برای آرام کردن منطقه از دست ضد انقلاب، غلامرضا علارغم داشتن فرزند شیرخوار و مخالفت‌های پدر و مادر دیگر سراز پا نمی‌شناخت، اما دلش راضی نمی‌شد بدون رضایت پدر راهی این سفر بی‌بازگشت شود. بنابراین با سماجت زیاد و وساطت امام جماعت مسجد محل راهی این این سفر شد. آن هم تنها با گفتن جمله‌ای که پدر جوابی برای نداشت؛
“آقا جون تو کردستان دارن جوان هاي اين مملکت را سر مي برن، اون وقت من بنشينم پاي زن و زندگي؟ مگه من کي هستم ؟”

من چهره دیپلماتیک برادر احمد هستم!

بعد از آن‌که جاده پاوه را توانستند پاک‌سازی کنند این فرمانده همیشه خندان به همراه حاج احمد متوسلیان و باقی نیروها در شهر مستقر شدند. غلامرضا فرماندهی سپاه پاوه را بر عهده گرفت و حاج احمد هم فرماندهی عملیات را به دست گرفت. این دو دوست دقیقا دو چهره مقابل یکدیگر را داشتند. غلامرضا پسری که دائم در حال خندیدن بود و شوخ‌طبعیش بین همه شهرت داشت و حاج احمد با آن چهره جدی، اقتدار و سخت‌گیرش بین تمامی رزمندگان معروف بود.
تنها کسی که جرات می‌کرد با حاج احمد شوخی کند و سربه‌سرش بگذارد غلامرضا بود.
غلامرضا سیگار می‌کشید و حاج احمد متنفر از سیگار! چگونه ممکن بود قرار گرفتن این دو در کنار یکدیگر!
غلامرضا فرمانده همیشه خندان، زبان شیوایی داشت و محبوب دل‌های رزمندگان. هر وقت بحث جلسه و مذاکره به میان می‌آمد حاج احمد، غلامرضا را می‌فرستاد. وقتی دلیل این کار را از غلامرضا پرسیده بودند، بلند بلند خندیده بود و گفته بود:
من چهره ديپلمات برادر احمد هستم .

فرمانده همیشه خندان

برادر احمد، سيگار مي‌کشي

حاج احمد از دست یکی از نیروها به شدت عصبانی بود و زیر لب غر می‌زد. با غلامرضا سوار ماشین شدند تا خودش را به فرد خاطی برساند. فرمانده همیشه خندان پکی به سیگارش زد و به بغل دستیش گفت: قبل از این‌که احمد کاری دست خودش بده باید یه فکری بکنیم.
چهره حاج احمد متوسلیان خیلی عصبانی بود. این‌جور مواقع هیچ‌کس جرات نمی‌کرد به او نزدیک شود. اما غلامرضا برایش مهم نبود. با زیرکی در حالی که حاج احمد متوجه نشود کلت را از کمرش باز کرد و داخل اورکت خودش گذاشت و به دوستش گفت اینطوری خیالمون راحت‌تره.
به مقر که رسیدیم همگی پیاده شدند و حاج احمد با عصبانیت به سمت فرد خاطی رفت و غلامرضا و بقیه هم به دنبال او که در حال توبیخ و داد و هوار کردن رزمنده‌ای که هیچ توجهی به حرف‌های او نکرده بود به راه افتادند. حاج احمد که از همه جا بی‌خبر بود دست کرد که کلتش را بردارد، دید نیست!
غلامرضا دستش را روی شانه او گذاشت و سیگار نصفه‌اش را به سمت حاج احمد برد و گفت: برادر احمد، سيگار مي‌کشي جانم؟ اعصابت راحت مي‌شه‌ها !…
حاج احمد که غافلگیر شده بود و عصبانیتش فروکش کرده بود خنده‌ای کرد و گفت لا اله الا الله تو اينجا هم دست از شوخي بر نمي‌داري؟
بعد از حرف حاج احمد همه شروع کردن به خندیدن و غلامرضا همانطور جدی ایستاده بود و وانمود می‌کرد که از همه جا بی‌خبر است.

اولین شهید گروه

چهارم اردیبهشت 1359، غلامرضا با شهید شهبازی در مقر سپاه در حال صحبت کردن بودند که خمپاره 120 در کنار آن‌ها اصابت کرد و هر دو در خون خود غلتیدند. غلامرضا اولین شهید گروهشان بود. حاج احمد را باخبر کردند، زمانی که به بالای سر پیکر آن‌ها رسید بغضش ترکید و در مقابل آن‌ها زانو زد و بی‌صدا اشک ریخت.
پیکر او در پاوه تشییع و تنها پسر حاج حسن در گلزار شهدای تهران برای همیشه آرام گرفت.

فرمانده همیشه خندان

بخشی از وصیت نامه شهید غلام‌رضا قربانی مطلق

برادران و خواهران اگر فکر کنيم انقلاب در اين مرحله به ثمر رسيده و ما به انتهاي خط رسيده ايم، اشتباه محض است! ما در اول کاريم. ما تازه شروع کرده‌ايم، دشمن حقيقي ما امپرياليسم آمريکا و دست نشاندگان اوست که در اطراف ميهن اسلامي ما توطئه مي‌کنند .

ما معتقديم که با در دست داشتن پرچم و همراهي توده‌هاي معتقد به اسلام، مي‌توانيم انقلاب خودمان را به سراسر جهان صادر کنيم. دشمن هم از همين مي‌ترسد. به همين علت است که مي‌آيد و در کردستان دسيسه مي‌کند.

برادران! لبه برنده‌ي تيغ تيز اسلام بايد به سمت دشمن اصلي ما؛ يعني آمريکا باشد، اما نبايد به دشمن ديگرمان شوروي پشت کنيم. اين قلدر هم قصد دارد کشور ما را تحت سيطره ي خودش در آورد. ما با به وجود آوردن ارتش 20 ميليوني ،در مقابل هر نوع توطئه و دسيسه اي مي‌ايستيم. ما رزمندگان سپاه انقلاب در شهرستان پاوه جلوي هر نوع خرابکاري، جوسازي و شايعه پراکني عوامل بيگانه را مي گيريم …

ما انقلاب نکرديم که فقط در چهار چوب کشور ايران آن‌را به ثمر برسانيم. ما انقلاب کرديم تا در ميان تمام ملل دنيا، هر جايي که مستضعفي فرياد مي‌زند و استمداد مي‌طلبد، به کمکش برويم .
چه درفلسطين باشد، چه در اريتره و چه در افغانستان و فيليپين .
انتهای پیام/

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *