شهید غلامعلی پیچک، سردار دلیر بازی دراز

شهید غلامعلی پیچک، سردار دلیر بازی دراز
در گزارش توسط مینا دمیرچی 0

شهید غلامعلی پیچک، سردار دلیر بازی دراز

«درود خدا و فرشتگان و صالحان بر سردار شجاع و صميمی و فداکار اسلام، غلامعلی پيچک، شهيدی که در دشوار ترين روزها مخلصانه‌ترين اقدام‌ها را برا‌ی پيروزی در نبرد تحميلی انجام داد. يادش بخير و روحش شاد.»

این را رهبر معظم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره غلامعلی پیچک فرموده‌اند.

غلامعلی پیچک در هشتم مهر سال 1338 در تهران قدم بر عرصه هستی نهاد. اوایل زمستان سال 1356 به گروه چریک مخفی “صف” پیوست که شهید محمد بروجردی هدایت و رهبری‌اش را بر عهده داشت. با الحاق به این گروه فعالیت‌های ضد رژیم پهلوی‌اش را گسترش داد. پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در پادگان جمشیدیه، به آموزش‌های چریکی پرداخت.

با تجاوز رژیم بعث به کشورمان، شهید پیچک راهی جبهه‌ها شد. با رشادت و شجاعتی که در درگیری‌های کردستان از خود نشان داده بود، به فرماندهی محور غرب کشور منصوب شد. برخلاف سن کمش، دارای ذهنی خلاق بود و با توجه به شناسایی منطقه، بهترین طرح عملیاتی را ارائه و ایفا می‌نمود. کار شناسایی را خودش انجام می‌داد و تا عمق بیش‌ از 30 کیلومتر در پشت جبهه دشمن نفوذ می‌کرد. او طرح‌هایی دقیق و واقع‌بینانه نظامی ارائه می‌داد که نیروها را متحیر می‌ساخت.

سرانجام در بیستم آذر ماه سال 1360، ایشان در عملیات مطلع‌الفجر به نبرد با دشمن پرداخت و حین درگیری تن به تن گلوله‌ای به گلو و سینه‌اش اصابت کرد و او را به شهادت رساند. پیکر مبارک او تا یک هفته پس از شهادت در شلمچه مانده بود و با وجود در معرض آفتاب ماندن به مدت یک هفته، همچنان خون تازه از گلویش خارج می‌گشت و از پیکر مطهر و مجروحش، عطر خوشبویی فضا را بر خود معطوف کرده بود.

به همین مناسبت امروز بیستم آذرماه  که تداعی‌گر سالروز شهادت این مرد دلیر می‌باشد، گلف (پایگاه منتظران شهادت) به منظور پاسداشت یاد و خاطره این شهید والامقام گزارشی از  خاطرات او مدون ساخته و از شما دعوت می‌کند تا انتهای مطلب همراه شوید:

روزه گرفتن در اوج جراحت

در روزهایی که خبر سر بریدن پاسداران توسط گروهک‌ ضدانقلاب در کردستان به گوش دوست و دشمن می‌رسید، استقرار در کردستان و مبارزه با ضدانقلاب به راستی  سر نترس و دل شیر می‌خواست. در همان روزها، غلامعلی به همراه یک گروه پاسدار، سر یک پیچ متوجه کمین ضدانقلاب شدند. در  کشاکش درگیری‌ها دست راست غلامعلی دچار جراحت شد و با این وجود دست از مبارزه نمی‌کشید. همه به خوبی می‌دانستند که غلامعلی را فقط به هنگام بیهوشی می‌توان از میدان نبرد بیرون برد.

مادر شهید در مصاحبه‌ای از این جراحت و احوالات او روایتی‌ را بیان نموده که در ادامه می‌خوانیم:

« یک بار به خاطر حملۀ کومله‌ها، توی یک دستش پنج تا تیر داشت هرچقدر دوستانش، یعنی علیمحمد طاهری و علیرضا موحد دانش به او گفتند که “پیچک تو برو کنار، خون داره از دستت میاد!” غلامعلی گفته که “نه هنوز طوریم نیست!”

و شهدا را به حالت نشسته می‌نشاند و  اسلحه به دستشون می‌داد که اگر یه وقت کومله‌ها آمدند، فکر کنند که آنها زنده و مسلح هستند. خودش انقدر در آن حال ‌ماند که خونریزی کرده و بیهوش شد. بقیه که اوضاع و احوالش را دیدند او را به تهران آوردند.

ما از او هیچ خبری نداشتیم و اصلا نمی‌دانستیم که مجروح و به تهران منتقل شده، تا این که شب در خواب دیدم خانمی به سمتم آمد و گفت “تبریک عرض می‌کنم!” گفتم که ” خانم تبریک برای چی؟ من کاری نکردم که تبریک داشته باشه” اون خانم گفت “پسرت شهید شده!”

من سراسیمه از خواب بلند شدم و اولین کاری که کردم این بود که به سپاه زنگ بزنم. وقتی جویای حال پسرم شدم پرسیدن “خبر نداری؟” گفتم “نه. خبر چی؟” گفتند که “پیچک مجروح شده”

تا این را شنیدم از همان صبح بیمارستان‌های شهر را گشتیم تا این‌که به بیمارستان مصطفی خمینی رفتیم در آنجا پیدایش کردیم. غلامعلی تا ما را دید با ناراحتی گفت :«به شما کی خبر داد من اینجام؟» ناراحتی‌اش برای من مادر که بزرگش کرده بودم و می‌شناختمش قابل درک بود. دلش نمی‌خواست ما از جراحتش باخبر شویم و او را در آن وضعیت ببینیم. من هم در جوابش گفتم که “سپاه گفته” گفت :«خب حالا برید خونه من حالم خوب خوبه» ما که به منزل برگشتیم یک ساعت بعدش با ماشین خودش را به خانه رساند. درست یادم است که ماه مبارک رمضان بود، غلامعلی با آن جراحت روزه‌هایش را می‌گرفت …»

 

لشکر 5 هزار نفری پیچک 

محسن رفیق دوست در کتاب “برای تاریخ می‌گویم” خاطرۀ جالبی را از شهید پیچک و رشادات و توانمندی‌هایش به شرح زیر بیان می‌کند:

«شاید اوایل سال 1360 بود که با شهید محمد کچویی برای بازدید به کرمانشاه رفته بودم. نیمه‌های شب در مقر سپاه بیدار بودم که دیدم شهید غلامعلی پیچک بلند شد و نماز شب خواند و لباسش را پوشید. 17 نفر دیگر را هم صدا کرد، آنها هم بلند شدند و نماز شب خواندند و آمادۀ رفتن شدند. پرسیدم :«می‌خواهید چه کنید؟!» گفت :«می‌خواهیم برویم بازی بکنیم و برگردیم.» حتی به بچه‌ها گفته بود “هرکس وضو ندارد وضو بگیرد. نماز را بین راه می‌خوانیم.”

هوا روشن شده بود که که با 200 – 300 اسیر عراقی برگشتند. ستوان یا سروانی فرماندۀ آن اسیران بود. صدایش کردم و از او پرسیدم «مگر شما نیامد بودید بجنگید؟» گفت :«چرا!» پرسیدم :«پس چرا نجنگید؟!» گفت :«برای این که نمی‌توانستیم.» گفتم :«چطور نمی‌توانستید؟ شما 300 نفر هستید، این‎ها هجده نفر. گفت :«والله دروغ است، پنج هزار نفر به ما حمله کردند.»

من در همان کرمانشاه مصاحبه کردم، اسیر عراقی بغل دستم ایستاده بود. گفتم داستان بدر تکرار شد. داستان را شرح دادم که برادر پیچک با هفده نفر رفت و سیصد اسیر آورد، و این آقای فرماندۀ عراقی قسم می‌خورد که آن‌ها هجده نفر نبودند، پنج ‌هزار نفر بودند. بعد گفتم آیا این پنج‌ هزار نفر غیر از ملائکۀ بدر و حنین بودند؟»

 

نقش پیچک در موفقیت عملیات بازی دراز

شهید غلامعلی پیچک، سردار دلیر بازی دراز بود.

این منطقه دارای ناهمواری‌های مرتفعی بود که به مناطق اطراف، اشراف کامل داشت. در تجاوز لشکر صدام این ارتفاعات به‌دست آن‌ها افتاده بود و برای بازپس‌گیری آن می‌بایست عملیات‌هایی را انجام‌ می‌دادند. مرحلۀ اول عملیات بازی دراز توسط فرماندهان و رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت که موفقیت چشمگیری نداشت؛ اما در مرحلۀ دوم این عملیات، شهید پیچک فرماندهی را بر عهده گرفت و با درایتش توانست سپاه و ارتش را متحد سازد.

در این مرحله با وجود تأکیدات بنی صدر مبنی بر “ندادن تسلیحات به نیروهای پاسدار”، فرماندهان و رزمندگان ارتش بر خلاف دستور او با نیروهای سپاه پاسداران همراه شدند و این‌چنین عنوان نمودند که فرماندهی عملیات را سپاه عهده‌دار شود.

از این رو پس از ماه‌ها کار کردن بر روی طرح عملیات و شناسایی منطقه، شهید پیچک با قدرت جذب بالایی كه دارا بود، نیروهای زبده‌ای از سپاه و ارتش نظیر شهید موحد دانش، شهید وزوایی، شهید شیرودی، شهید محمد غفاری و  محمد ابراهیم موحد را گلچین کرد و سرهنگ بدری نیز در سمت فرمانده تیپ ارتش در عملیات وارد عمل شد. کار شناسایی‌ها به خوبی انجام گرفت و در جریان این عملیات طوری دشمن غافلگیر شد که قریب‌بر 120 نفر از عراقی‌ها در ساعات ابتدایی عملیات اسیر شدند.

اتحاد میان این دو نهاد سبب شد عملیات بازی دراز به پیروزی ختم شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *