فرشته با نگرانی روبهروی من ایستاده است. مثل هر زن جوانی، آرزوی زندگی آرامی را دارد. این را از نگاه غمبارش میفهمم. تردید در وجودش موج میزند. شاید امید دارد که برای همیشه از رفتن منصرف شوم؛ اما کمکم درمییابد که هیچچیز جلودار عشق درونی من نیست. با حسرت نگاه میکند و میگوید:
– آقایحیی! من هیچ مخالفتی با رفتنِت ندارم؛ اما تکلیف من و این دختر هجدهماههت چی میشه؟
با مهربانی نگاهش میکنم…
کیلومتر چهار
موضوع: | خاطرات |
---|---|
محل نشر: | گرگان |
نویسنده: | زهرا اسمعیلی |
ناشر: | انتشارات نورالشهدا، |
سال نشر: | 1399 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/7560907 |