سرآغاز ترانه های مقاومت، مرثیه ای بر زندگی تباه شده و روزگار به هدر رفته و آخرین کلام این ترانه ها رثایی است در سوگ انسان های زنده که به مرگ تدریجی دل سپرده اند. ترانه های مشرقی، ترانه های سرزمین سیاهان آفریقا، سرخ پوستان، چرکین جامگان یا کارگران معدن، ترانه های کابوها و گاوچرانان، لولیان عشایر و کوچی های دشت و بیابان و. . . از ترانه های کتاب است.
ترانه های مقاومت، گل واژه های ادبیات مردمی و سرآغاز روایت حدیث خفته در چشمان رنجدیدگان سینه چاک دیارهای دوردست است. ترانه هایی که از حلقوم محرومان و ستمدیدگان به گونه ای نغز برخاسته و بر دلها می نشیند. ترانه های که به آوای بلند فریاد برمی دارند، که هان! ای خفتگان خواب گران ـ پنبه از گوشهایتان برگیرید، و پلکهای سنگین خواب برگرفته تان را از هم بگشایید و لختی خیره بر ما بنگرید. که چه سان استخوان به زیر رنج و حرمان خود می سازیم و لب از لب نمی جنبانیم، مگر آن دم که جانمان به لب برسد. آنگاه دیگر احدی را یارای دوختن لبه ای فریادآمیز ما نخواهد بود.