کتاب حاضر در دو بخش تحت عنوان «در پنجه های اسارت» و «بوی خوش وطن» به بازگویی خاطرات این دو روحانی آزاده از دوران اسارت می پردازد.
بخش اول کتاب به نام «در پنجه های اسارت» به خاطرات آزاده احمد اسماعیلیان اختصاص دارد. این روحانی ازاده که در سال ۱۳۶۵ در مرحله سوم عملیات کربلای۵ به اسارت دشمن بعثی درآمده، در ابتدای خاطراتش چگونگی اعزام به جبهه و حضور در عملیات و نحوه دستگیری و به اسارت درآمدن خود را شرح داده است و در ادامه خاطرات خود از حضور در پادگان بصره، استخابرات بغداد، پادگان الرشید و در نهایت اردوگاه تکریت عراق را روایت کرده است.
اداره اطلاعات و امنیت عراق یا استخبارات یکی از مکان هایی بود که در دوران جنگ تحمیلی تعداد زیادی از اسیران ایرانی حضور در آن را تجربه کرده اند.
دشمن بعثی برای جمع آوری اطلاعات و شناسایی فرماندهان و افراد تأثیرگذار در جنگ، بسیاری از اسیران ایرانی را به این مکان منتقل می کرد. محل رعب آوری با زندان های تاریک و نمور که محل شهادت بسیاری از اسیران ایرانی بود.آزاده احمد اسماعیلیان هم در کتاب خود خاطرات خود در استخبارات را نقل کرده است.
وی پس از انتقال به پادگان الرشید مدتی را در آن به سر برد، در این مدت شاهد مصائب و دشواری های اسرا و رفتار غیرانسانی عراقی ها بود که بخشی از آن ها قبیل، بی توجهی دشمن به مجروحین، وضع مکان نگهداری اسرا، وضعیت تغذیه و بهداشت اسیران، حضور افراد خودفروخته و جاسوس و اعمال ددمنشانه عراقی ها نسبت به آزادگان را بازگو کرده است.
بخش سوم خاطرات این آزاده به حضور در اردوگاه تکریت برمی گردد. در دوران اسارت، عراقی ها از هر مکانی برای نگهداری اسرا استفاده می کردند. اعم از زندان، سالن، سوله و حتی اصطبل. آنان عده زیادی از اسرا را در مکان هایی تنگ و کوچک که حتی جا برای نشستن نبود، محبوس می کردند که نوعی شکنجه محسوب می شد.
خاطراتی درباره مصیبت های خواندن نماز جماعت در اردوگاه و روزه داری اسرا در بخش های دیگر این کتاب بیان شده است. چرا که نماز، دردوران اسارت با اهمیت ترین وسیله برای حفظ روحیه ایستادگی، مقاومت و تزکیه نفس اسیران در بند رژیم بعث عراق بود.
در نمونه ای از خاطرات این آزاده که مربوط به انجام فرائض دینی در ماه های رمضان ومحرم است، می خوانیم:
«در ماه رمضان بیشتر بچه ها به جز آن هایی که واقعاً عذر داشتند و اسرای جاسوس، روزه می گرفتند… روزه گرفتن آن هم با غذاهای نامناسب و بخور و نمیر اردوگاه واقعاً مشکل بود… در شب های احیا با وجود مراقبت های فراوان نگهابانان عراقی و جاسوس هایشان آرام قرآن می خواندیم، زمزمه می کردیم و اشک می ریختیم. فرهنگ دعا و شب زنده داری در مکتب معرفت اسرای ایرانی آنقدر ارزش داشت که زیارت عاشورا، دعای کمیل و… را زبان به زبان می خواندند و سینه به سینه به هم منتقل می کردند… در ماه های محرم و صفر نیز سینه زنی به راه بود…»
از دیگر موضوعاتی که در این خاطرات مورد توجه قرار گرفته می توان به نحوه ضرب و شتم اسرا، توهین و فحاشی عراقی ها، توزیع نشریات منافقین، حضور تلویزیون و ویدئو در اردوگاه، نحوه کسب اخبار، نحوه تهیه مایحتاج از فروشگاه، تراشیدن ریش، بیماری های رایج در اسارت و… اشاره کرد.
بخش دوم کتاب با عنوان «بوی خوش وطن» به خاطرات روحانی آزاده عمران احمدی اختصاص دارد. وی در اسفند سال ۶۴ با کاروان راهیان کربلا از بسیج کرمانشاه به جبهه اعزم شد. در فروردین ماه ۶۵ هنگام دفاع از مواضع آزاده شده در عملیات والفجر۹ توسط نیروهای عراقی اسیر شد.
در ابتدای این خاطرات نحوه حضور در جبهه این آزاده و پس از آن اسارتش نقل شده است. خاطرات دوران اسارت عمران احمدی با نام «حکایت اسارت» روایت شده است.
آزاده عمران احمدی در خاطرات خود به تشریح و توصیف زندگی اسیران ایرانی در اردوگاه های عراق پرداخته و برخی از وقایع و موضوعات آن سال ها را تحت عناوین، استخبارات عراق، اردوگاه، تجربه اول، نمایش قدرت، آزادباش، داخل باش، نمازو روز، غذا، فعالیت، همکاران عراقی ها و… بیان می کند.
یکی از مطالبات مهم که در این خاطرات به آن پرداخته شده، موضوع فعالیت های مختلف آزادگان در ایام اسارت است.
در آن روزها، تضعیف روحیه و احساس خمودگی و افسردگی، خطر بزرگی بود که اسیران ایرانی را تهدید می کرد. آزادگان و به خصوص اسرای متعهد و مومن برای مقابله با این خطر شروع به فعالیت کرده، با ایجاد تشکیلات و برنامه های مختلف فرهنگی، مذهبی و ورزشی تلاش کردند با تقویت جسم و روح اسرا، روحیه مقاومت و ایستادگی را در آنان افزایش دهند.
در اسارت، اسرای ایرانی از کمترین امکانات محروم بودند و این یکی از ترفندهای دشمن بعثی برای تحت فشار قرار دادن آنان بود. آن ها برای استفاده از دستشویی دشواری های زیادی داشتند. همچنین دوا و درمان اسرای مجروح یا آن هایی که در دوران اسارت دچار بیماری می شدند نیز دردسرهای خاص خودش را داشت. قساوت و سنگدلی دکترهای عراقی حد و مرز نداشت. آنان با کوچک ترین بهانه و در اکثر مواقع به بهانه های واهی آزادگان مظلوم را مورد ضرب و شتم قرار می دادند.
برپایی نماز جماعت دور از چشم نگهبانان، نحوه تغذیه، قوانین حاکم بر اردوگاه، کمبود آب، برگزاری مسابقات ورزشی، تقویم مناسبت ها، همکاری اسرای خودفروخته با دشمن، نظافت و بهداشت و… از دیگر خاطرات آزاده روحانی عمران احمدی در این کتاب است.
کتاب «اردوگاه آئینه ها» علیرغم بازگویی خاطرات دو تن از روحانیون که می توانند برای خواننده جذاب و جالب توجه باشد، به خاطر پراکندگی مطالب و موضوعات و نداشتن پیوستگی زمانی در برقراری ارتباط با مخاطب ابتر است.
نویسندگان دقتی در انتخاب واژگان به کار نبرده و تکرار واژه در این کتاب بسیار زیاد است. خاطرات پراکنده بازگو شده و به همین دلیل نتیجه گیری مشخصی در پایان دیده نمی شود. در نوشتن جملات و خاطرات قواعد ادبی رعایت نشده و خاطرات همان گونه که روایت شده، به نگارش درآمده است.