زود بزرگ شدیم، قصههای شهرهای جنگی است که در این کتاب به شهر جنگزدة شوش مربوط میشود که آن را گلستان جعفریان در 31 صفحه به صورت داستان پیوسته روایی با روایت شخص اول نوشته است. ماجرا از آن جایی شروع میشود که بچههای مدرسهای از تهران به شهر جنگی شوش اردو میروند. پسری به اسم علی که از دیگران زرنگتر است، قلم و دفترچه یادداشت بر میدارد و در مسیر سفر و از شوش یادداشتبرداری میکند. ماحصل سفر خاطره داستانمانندی میشود که آن را جعفریان به صورت کتاب در میآورد. نویسنده پس از شرح ماجرای سفر و شیطنتهای بچهها، از راهنما میخواهد که ماجرای شهر جنگی شوش را در اولین روزهای جنگ ایران و عراق بازگو کند. راهنما چنین شروع میکند که روزی مردی از منارههای حرم حضرت دانیال بالا رفت و خبر داد که به زودی عراقیها به شهر حمله میبرند، مردم با تفنگهای محلی به خط مقدم جبهه رفتند و شب شهر بمباران شد. عدة زیادی به شهرهای امنتر کوچیدند. مردان شهر تا آمدن ارتش از ورود عراقیها به شوش جلوگیری کردند، تا اینکه روزی ارتش از راه رسید و سپس شهر رنگ نظامی به خود گرفت. ما سه نفر بودیم. همراه مردی مهربان به اسم مشهدی محمد، در آشپزخانه برای رزمندگان غذا میپختیم. روزی که از کار در آشپزخانه خسته شده بودیم، تصمیم گرفتیم که به خط مقدم جبهه برویم. پنهانی به خط مقدم جبهه رفتیم. اما فرمانده گفت که اگر شما در آشپزخانه کار نکنید، رزمندگان گرسنه میمانند. وقتی دوباره برگشتیم. مشهدی شهید شده بود. اکنون از آن روزها، سالها گذشته است. ارتش بر روی کرخه پل موقت ساختند، جنگ فتحالمبین پایان یافت، ما سه نفر هر کدام به وظیفهای مشغولیم. شهر رو به آبادی است. اما خاطرههای آن روزها و شهیدان جاودانه است. کتاب چنین پایان مییابد: دلم میخواهد زودتر به تهران برسیم. تصمیم خودم را گرفتهام. من داستان شهر جنگی را مینویسم تا همه بچهها بخوانند.
زود بزرگ شدیم
موضوع: | جنگ ایران و عراق، ۱۳۶۷ - ۱۳۵۹ -- شوش |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | گلستان جعفريان |
ناشر: | سازمان تبليغات اسلامي حوزه هنري سوره مهر بنياد شهيد انقلاب اسلامي معاونت پژوهش و تبليغات نشر شاهد |
سال نشر: | 1382 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | https://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/706062 |