“پدر «رضا»، سالار ساربان در روستای حسنآباد است. او روزی با غریبهای مواجه میشود كه از او طاهر را میطلبد. طاهر از جمله افرادی است كه به تازگی وارد كاروان پدر شده و اكنون در تعقیب یكی از راهزنان حرفهای با نام یكچشم است. غریبه كه یكی از راهزنان است با مواجه شدن با سالار خطاب به او میگوید كه مردان ما در طبس در حبس پدر طاهر هستند و طاهر نیز گروگان است. تو اگر طاهر را پسندهی جان مردهای ما به خطر میافتد. سالار با شنیدن سخنان راهزن، از این كار امتناع میكند، زیرا به زعم او طاهر مهمان است و مهمان را نمیتوان از خانه بیرون كرد. راهزن نیز پس از شنیدن این گفته سالار را تهدید میكند كه از این پس با یكچشم طرف حساب خواهد بود. مشكلاتی كه یكچشم و همدستان او برای سالار میآفرینند و عاقبت آن، در ادامه داستان آمده است. این مجموعه حاوی دو داستان بلند از «حسین فتاحی» با عنوان «راهزنها» و «مدرسه انقلاب» است.”
راهزن ها
موضوع: | اطلاعاتی ثبت نشده |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | نوشته حسين فتاحي |
ناشر: | انجمن قلم ايران |
سال نشر: | 1388 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | اطلاعاتی ثبت نشده |