من فاطمه عرفانیان منتظرم. اول دی ماه 62، پیش از شروع عملیات خیبر با او ازدواجکردم. جشن عروسی برپا کردهبودیم. حسین عاقبت لباس دامادیاش را نپوشید و با همان سرووضع بسیجی و سپاهی، کنارم نشست. گفتهبود: میخواهم خانهای مناسب درستکنم. ماشینی خوب و قشنگ بخرم. گفتهبودم: دنبال ماشین و خانه نیستم. اصل برای من اخلاق است و آرمان. گفتهبود: خواستم امتحانت کنم. دیدم قبولشدی. خوشبودم با روحیهی حسین مهاجر. چشمبهراهش بودم و هنوز هم هستم. چون پیغامنداده که به فاطمه بگویید انتظار را فراموشکند. متن بالا، گوشهای است از خاطرات و خصوصیات اخلاقی شهید محمدحسین مهاجرقوچانی، که در این مجلد گردهمآمدهاند.
بچههاي قرارگاه سرني
موضوع: | جنگ ایران و عراق، ۱۳۵۹-۱۳۶۷ -- شهیدان |
---|---|
محل نشر: | مشهد |
نویسنده: | نوشته: محمدرضا محمديپاشاك |
ناشر: | نشر ستاره ها |
سال نشر: | 1388 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | https://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/1696262 |