نوری هبوط می‌کند در غربت این لامکان!

شهید سیدعلی اکبر ابوترابی
در گزارش توسط مهدیه نظرزاده 0

گزارشگر با شادی تمام اعلام می‌کند:

«سومین گروه از آزادگان افتخارآفرین کشورمان پیش از ظهر امروز، به آغوش میهن اسلامی بازگشتند و پس از ورود به خاک میهن اسلامی، در مدخل شهر قصرشیرین مورد استقبال قرار گرفتند.»

در این بحبوحه روزمرگی‌های زندگی، در خاطره اغلب اسیران جنگی، یک نام هنوز زنده است، سید آزادگان سیدعلی اکبر ابوترابی.

سایت گلف(پایگاه منتظران شهادت) به مناسبت سالگرد درگذشت این مجاهد خستگی ناپذیر به گزارشی درباره نقش مؤثر ایشان در اردوگاه‌های عراقی و در بین اسرای ایرانی پرداخته است که در ادامه با هم می‌خوانیم:

بیش از 40 هزار نفر ارتشی، سپاهی، بسیجی و مردم در طول جنگ تحمیلی، اسیر چنگال ارتش صدام شدند. دوران اسارت در حالی آغاز می‌شود که هیچ تجربه یا آموزش پیشینی برای آن دیده نشده بود. به روایت اغلب آزاده‌ها، مشکلات دوران اسارت در دو سطح بود؛ یکی شکنجه و فشار تحمیلی از جانب مأموران بعثی عراق، بخاطر پایبندی اسیران بر ارزش‌های دینی که این شکنجه‌ها باعث می‌شد که یا کسی زنده نماند و یا اگر زنده می‌ماند، سالم برنگردد. و دیگری وجود تنش میان هم اردوگاهی‌ها و اسیران در رابطه با اختلافات فرهنگی، فکری و سیاسی بود که این تنش‌ها باعث بی‌اعتمادی و جدایی هم اردوگاهی‌ها از یکدیگر می‌شد.

لباس خدمتگزاری یا اسارت

سیدعلی اکبر ابوترابی که در همان ماه‌های نخستین جنگ به اسارت ارتش عراق درآمده بود؛ این درد را شناخت و همچون اولیاء و اوصیای الهی به درمان این درد پرداخت. او با سخنرانی در جمع اسرا، نسخه مدارا با عراقی‌‌ها در دوران اسارت و پاکی و خدمت‌گزاری میان خودی‌ها را تجویز کرد. بر این اساس، از شدت شکنجه‌ها کاسته شد و به مرور زمان آرامش به اردوگاه‌ها بازگشت. روح نشاط، معنویت، ایثار و خدمتگزاری در میان اسیران دمیده شد تا به این شیوه، از رنج غربت و اسارت کاسته شود. آزاده‌ها پس از بازگشت به میهن اسلامی، به مرور زمان، خود را بازیافتند و به کار و زندگی برگشتند. این درحالی‌ست که اسیران جنگی در سایر کشورها پس از آزادی، دچار افسردگی و ناراحتی‌های روحی و روانی می‌شوند و برای ادامه زندگی، خود را ناتوان می‌یابند. آزاده‌ها سلامت بازگشت به وطن و آغاز دوباره زندگی‌اشان را مدیون هدایت‌ها و درس زندگانی مرحوم ابوترابی می‌دانند.

تصویر سیدعلی اکبر ابوترابی از سمت راست دومین نفر در اسارت

12 ام خرداد سالگرد رحلت مردی از جنس ایثار و مقاومت است، مردی که در اسارت دشمن نبود بلکه دشمن در اسارت روح بزرگ و اعتقاد راسخ او بود. سلول‌های زندان بغداد، 10 سال شاهد مجاهدت‌های این عارف خستگی ناپذیر بود. سیدعلی اکبر ابوترابی که برای تقویت روحیه اسرا چون ابر فیاض امید و ایمان برآنان بارید. آزادمردی که بعد از آمدنش، دغدغه‌اش پیگیری مشکلات آزادگان شد و کاروان‌های پیاده حرم تا حرمش، بال‌هایی برای پرواز .

سیدعلی اکبر ابوترابی و پدر بزرگوارش، حاج سیدعباس ابوترابی 12 خرداد سال 1379، در مسیر حرم مطهر رضوی بودند که بر اثر سانحه رانندگی آسمانی شدند. پیکر پاک ایشان در صحن آزادی حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

با آخرین نفر بازخواهم گشت…

آندریاس ویگر، عضو سابق صلیب سرخ در عراق درباره آیت ‌الله ابوترابی می‌گوید:

«اواسط ماه “ژوئیه 1988 (تیرماه 1367) بود که آتش بس برقرار شد و طبق کنوانسیون ژنو مقرر شد، تمام اسرا بلافاصله  و بدون توجه به توافق‌نامه صلح آزاد شوند. متأسفانه این امر در جنگ ایران و عراق اجرایی نشد و نیاز بود فردی بین اسرا آن‌ها را رهبری و مدیریت کرده و آن‌ها را برای ماندن یک دو یا چند سال دیگر، دلداری دهد. به همین دلیل اغلب نزد آقای ابوترابی می‌رفتم تا هم ایشان را دیده باشم و با ایشان درباره وضعیت موجود و پیشنهاد اقدامات جدید برای اسرا صحبت کنیم تا بتوانیم کاری انجام دهیم. خاطرات زیادی از آقای ابوترابی دارم، خاطراتی از مردی بسیار بزرگ. به معنای واقعی کلمه؛ فردی بزرگوار، انسان و با اخلاق. وی علاوه برخواستن، تلاش می‌کرد تا همه بتوانند به خوبی زندگی کنند.

نقش هدایت کننده سیدعلی اکبر ابوترابی در اردوگاه‌های عراق و در بین اسرا

از نظر من نقش حجت الاسلام ابوترابی در بازگرداندن اسرا به میهن، خیلی با اهمیت و مؤثر بود. به این خاطر که ما دیدیم اسرای زیادی که آن‌جا بودند، به کشورشان بازگشتند. زمانی‌که اسرا در حال بازگشت به ایران بودند؛ آقای ابوترابی به من گفت: میخواهم اینجا باشم و از صحت انجام امور مراقبت کنم. اموری که همه قادر به انجام آن بودند. ایشان همچنین گفتند: تا آخرین نفر از اسرا همراهشان خواهم بود و در اینجا خواهم ماند تا همه بازگردند. مهم‌ترین موضوع شنیدن بی‌واسطه سخنان ایشان بود که گفتند: تا زمان بازگشت تمام اسرا به ایران، در اردوگاه خواهم ماند و با آخرین نفر باز خواهم گشت.»

برای شناسایی رفتیم، شناسایی شدیم!

سیدعلی‌اکبر ابوترابی، « دقیقا در ابتدای جنگ تحمیلی، از شهر قزوین رو به‌سوی جبهه آورده و در کنار شهید دکتر مصطفی چمران در ستاد جنگ‌های نامنظم به سازمان‌دهی نیروهای مردمی پرداختند. ایشان شخصاً به مأموریت‌های شناسایی دشوار می‌رفتند. آزادی منطقه پرحادثه و خطرناک “دب حردان” به فرماندهی وی در رأس یک گروه متشکل از 100 رزمنده ، یکی از اقدامات وی است.

مرحوم سیدعلی اکبر ابوترابی در میان نیروهای سپاهی و حاج قاسم
سیدعلی‌اکبر ابوترابی در خصوص چگونگی اسارت خود، می‌گوید: «در تاریخ 26/9/59 در تپه‌های الله‌اکبر به اسارت درآمدم، در تپه‌های الله‌اکبر مدت یک سالی بود که دشمن در مرتفع‌ترین قله‌ها سنگر گرفته بود و زمین مسطح وسیعی جلش خالی بود … ما هم با یک گروهی که مسئولیت کلی آن را مرحوم شهید دکتر چمران این بنده صالح خدا عهده‌دار بودند، وارد عمل شدیم.
… ما افتخار پیدا کردیم که با حدود 100 نفر از بین دشمن عبور کنیم و از پشت با دشمن درگیر بشویم تا نیروها بتوانند این فاصله 7 کیلومتر را پیشروی کنند … روز دوم بود که لازم بود یک شناسایی دقیقی برای عبور شب دوم داشته باشیم لذا ما برای شناسایی رفتیم … به‌طوری‌که فاصله ما با آن‌ها کمتر از 200 متر بود … شناسایی شدیم.»

اعتراف‌گیری با پیچ و میخ…

سید علی‌اکبر ابوترابی، روزهای اول اسارت خود را چنین به تصویر می‌کشد: «در سلول برای اعتراف گرفتن چندین بار مرا به‌پای چوبه دار بردند و شماره 1 و 2 را گفتند و دوباره برگرداندند. در طول روز چندین بار مرا بردند و آوردند. بالاخره شب مرا به مدرسه العماره بردند و یک تیمسار عراقی به افرادی که آنجا بودند گفت: این حق خوابیدن ندارد. ما نیمه‌شب برای اعتراف گرفتن می‌آییم، اگر اطلاعات لازم را به ما نداد سرش با میخ سوراخ می‌کنیم. نیمه‌شب هم آمدند و سرم را با میخ سوراخ کردند؛ ولی ضربه طوری نبود که راحت شوم».

آنچه گفتیم و نوشتیم تنها گوشه‌ای از زندگی این مرد بزرگ و الهی بود؛ قطعا عظمت شخصیت این عالمِ عامل می‌طلبد تا بارها و از نو با نگاهی عمیق به زندگی ایشان و تأثیر آن بر حیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بپردازیم.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *