شهید علی صیاد شیرازی
صدای شهید
عکسهای بیشتر
مزار شهید روی نقشه
فیلمهای مرتبط
کتابهای مرتبط
عملیاتها
نام و نام خانوادگی | علی صیاد شیرازی |
---|---|
نام پدر | زیاد خان |
تاریخ تولد | 1323-03-23 |
محل تولد | اطلاعاتی موجودی نیست |
تاریخ شهادت | 1378-01-21 |
---|---|
منطقه شهادت | تهران-ترور دم منزل |
عملیات | اطلاعاتی موجودی نیست |
مزار | بهشت زهرای تهران |
یک نشریه فرانسوی سالها پیش، شهید علی صیادشیرازی را اینگونه توصیف کرد: «برای صیادشیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران، کلید پیروزی به تانک و موشک بستگی ندارد بلکه تنها به اعتقاد به خدا بستگی دارد. قدی کوتاه، نگاهی روشن و دستهایی که با انگشتر عقیق صاف روی میز ستاد مشترک روی هم قرار گرفتهاند. این متخصص توپخانه که دوره تخصصی خود را در آمریکا گذرانده و امروزه فرماندهی نیروی زمینی ارتش ایران را هدایت میکند، از فرمولها نمیترسد. او با سادگی میگوید: «من یک سرباز اسلام هستم.»
علی صیاد شیرازی، چهارخرداد سال ۱۳۲۳ در شهرستان درگز از توابع استان خراسان به دنیا آمد. پس دوره دبستان را در گرگان و دبیرستان را تا سال سوم در شهرهای شاهرود و گرگان طی کرد. در خرداد سال ۱۳۴۲ از دبیرستان «امیر کبیر» تهران در رشته ریاضی دیپلم متوسطه گرفت و یک سال بعد در آزمون ورودی دانشکده افسری پذیرفته شد و به تحصیل علوم نظامی پرداخت. سه سال بعد، در مهرماه سال ۱۳۴۶ با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغالتحصیل شد.
پس از فراغت از تحصیل در شیراز دوره رنجرو چتربازی را با رتبه عالی گذراند. در اصفهان دوره تخصصی توپخانه را سپری و از سال ۱۳۴۸ به لشکر زرهی تبریز پیوست و خدمت رسمی خود را در نیروی زمینی آغاز کرد. اولین سمت او افسر دیدهبان توپخانه و معاون آتشبار بود. در پایان ۹ ماه حضور وی در تبریز، لشکر مزبور منحل شد. علت اصلی آن فرماندهی لشکر بود که به قول امیر صیاد: «فرمانده محکمی که نه اعلیحضرت میگفت و نه هیچ چی.»
پس از انحلال لشکر تبریز در اسفندماه سال ۱۳۴۹، به لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل و در «گردان ۳۱۷ » توپخانه به عنوان فرمانده آتشبار مشغول به خدمت شد.
او در سال ۱۳۵۰ برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران منتقل شد و پس از پایان کلاس به موجب تسلط بالایی که به دست آورده بود، از استادان زبان انگلیسی ارتش شد. وی زمانی که تصمیم داشت با دختر عمو خود، عفت شجاع، ازدواج کند، با مخالفت ارتش حکومت پهلوی روبرو شد. حکومت پهلوی دلیل مخالفتش را سابقه مبارزاتی پدر عفت شجاع با حکومت مطرح کرد. اما سرانجام ارتش حکومت پهلوی با این ازدواج موافقت کرد. حاصل این وصلت یک دختر به نام مریم و دو پسر به نامهای مهدی و محمد بود.
سال ۱۳۵۳ همراه با یکی از همکاران خویش به آمریکا رفت و یک دوره کوتاه هواسنجی را در این کشور گذراند. و به عنوان نفر ممتاز دوره از میان دانشجویان ۱۵ کشور جهان معرفی شد. پس از بازگشت از آمریکا به عنوان استاد، در مرکز توپخانه اصفهان مشغول فعالیت شد.اما او در اصفهان با یافتن دوستان جدید، فعالیتها و مطالعات دینی منسجمتری را پی گرفت و شخصیت سیاسی خویش را در این دوره قوام بخشید و در نامهای که برای سرگرد محمدمهدی کتیبه، یکی از افسران مذهبی ارسال کرد این جمله را نوشت: «در مورد برنامههای مذهبی به حمدالله پیش میرویم مخصوصاً در آن قسمت که میدانید». این جمله حساسیت ضد اطلاعات را برانگیخت و از آن پس وی تحت مراقبت قرار گرفت. آنها پس از تحقیق و مراقبت متوالی، او را «متعصب مذهبی» معرفی کردند و مراقبت از وی را شدت بخشیدند.
او همزمان شخصیت سیاسی خود را نیز قوام بخشید. ارتباط با شهیدان «کلاهدوز» و «اقاربپرست» با توجه به عضویت ایشان در گروه مخفی ارتش از نمونههای فعالیت سیاسی او در اصفهان است. وی به عنوان یک نظامی موضع کاملاً مشخصی نسبت به حرکت امام خمینی(قدس سره) و انقلاب داشت، چنانکه به مدت سه روز از نوزدهم بهمن سال ۵۷ تا شامگاه بیست و دوم بهمن به اتهام تحریک جوانان و سربازان به شورش و آشوب در پادگان در بازداشت بود .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شهید صیاد شیرازی به تهیه طرحهای عملیاتی پرداخت که منجر به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگانهای مریوان، بانه و سقز شد. در شهر سنندج با تشکیل ستاد عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران توانست پس از ۲۱ روز مقاومت و دفاع از سوی مدافعان خویش، کاملاً از تصرف و تسلط نیروهای ضدانقلاب خارج شود. پس از تحقق و اجرای موفق این طرحها، شهید صیاد شیرازی با ۲ درجه ارتقاء با درجه سرهنگ تمامی به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد.
سپهبد علی صیاد شیرازی پس از خلع بنی صدر، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راهاندازی کرد و به عنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعالیت شد.
به دلیل رشادتهای فراوان در جبهههای جنگ با تایید امام خمینی در اواسط سال ۱۳۶۰ به فرمانده نیروی زمینی ارتش منصوب شد. در این منصب فرماندهی نیروهای ارتش اسلام در عملیاتهای پیروزمند ثامنالائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس را بر عهده داشت. عملیاتی که سرنوشت جبهههای اسلام علیه کفر را به پیروزی رقم زد و روند جنگ تحمیلی را در مسیر پیروزی ارتش اسلام قرار داد.
وی در ۲۳ تیرماه ۱۳۶۵ طی حکمی از سوی حضرت امام خمینی به عضویت شورای عالی دفاع منصوب شد. به دنبال مسئولیت خطیر شهید صیاد شیرازی در شورایعالی دفاع، با درخواست رئیس شورای عالی دفاع و موافقت حضرت امام خمینی در مرداد ماه سال ۱۳۶۵، مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی ارتش به شخص دیگری واگذار شد.
از جمله عملیاتهایی که نیروهای نظامی سازمان منافقین به صورت مستقیم به آن وارد شدند، عملیات فروغ جاویدان یا عملیات مرصاد بود. مسؤولیت مبارزه با منافقین بر عهده صیادشیرازی گذاشته شد. او پس از حضور در منطقه مرصاد از طریق فرماندهی متحرک هوایی و با استفاده از بالگرد تمام محورهای هجوم منافقین را شناسایی و ابتکار عمل را از آنِ نیروهای خودی کرد و حرکت ستون نظامی منافقین را متوقف کرد. شهید صیاد شیرازی در ۱۶ فروردین ۱۳۷۸ به دست مقام معظم رهبری به درجه سرلشکری نایل آمد. چند روز از این ارتقای درجه نگذشته بود که در بامداد ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ به وسیله عوامل مسلح مجاهدین خلق در پوشش رفتگر، مقابل درب منزل مسکونیاش واقع در تهران و در برابر دیدگان فرزندش ترور شد و به مقام والای شهادت دست یافت.
سال 1364 طی سفری که به لبنان داشتیم، به طور غیررسمی میهمان «ژنرال طلاس»، وزیر دفاع وقت سوریه در منزلش شدیم. صیاد اصرار داشت که به جنوب لبنان برود و طلاس می گفت خطر دارد و نمی شود. بعد گفت: «شما دو، سه روزه آمده اید و این جا تفریح کنید و حالا که در جنگ نیستید، بروید زیارت. من هم سفارش می کنم شما را به جاهای دیدنی ببرند.» صیاد گفت: «ما زیارت رفتیم. همرزمان من در سپاه و بسیج همه در جنگ هستند و من بنا به اوامر امام و رئیس جمهورم به این سفر آمده ام و الان هم کار سیاسی من تمام شده است.
اگر همین حالا خداوند عمر مرا به پایان ببرد، باید بگویم در حال انجام دادن چه کاری بودم؟ زمانی که دوستان و فرزندان من می جنگند، بگویم من در حال تفریح در دمشق بودم؟ حالا که نمی توانم در آنجا بجنگم، این جا بین رزمندگان شما حضور پیدا می کنم تا اگر لحظه ای دیگر در این دنیا نبودم، لحظه مرگ پاسخی برای حضرت حق داشته باشم.»
شهید صیاد شیرازی، در قسمتی از وصیت نامه اش، چنین نوشته است: «پروردگارا! رفتن در دست توست. من نمی دانم چه موقع خواهم رفت، ولی می دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم. خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی. خدایا! تو خود می دانی که همواره آماده بوده ام آن چه را تو خود به من دادی، در راه عشقی که به راهت دارم، نثار کنم.»