شهید علیرضا موحد دانش

شهید علیرضا موحد دانش

صدای شهید

عکس‌های بیشتر

مزار شهید روی نقشه

فیلم‌های مرتبط

کتاب‌های مرتبط

عملیات‌ها

مشخصات
نام و نام خانوادگی علیرضا موحد دانش
نام پدر غلامحسین
تاریخ تولد 1337-06-27
محل تولد اطلاعاتی موجودی نیست
شهادت
تاریخ شهادت 1362-05-13
منطقه شهادت فکه
عملیات عملیات والفجر2
مزار قـطعـه :۲۴ ردیـف :۷۳ شـماره :۲۰ گلزار شهدای تهران
مزار شهید علیرضا موحد دانش
گل لاله ذکر صلوات برای شادی روح شهید علیرضا موحد دانش
17

علی با همه فرق داشت...

به گزارش گلف به نقل از خبرگزاری نوید شاهد شهید علیرضا موحد دانش در یادداشت هایش دربارۀ  حساسیتش بر روی معاشرت و او و خواهر و برادرهایش این‌گونه نوشته است که:

پدرم نظامی بود و دوست نداشت کسی را به خانه بیاوریم. من و بقیه برادر و خواهرهایم در تمام طول زندگی مان تا آن موقع جرأت نکرده بودیم دوستی را به خانه دعوت کنیم؛ اما علی با همه فرق داشت. سلامت جسمی و روحی از ظاهرش می‌بارید. این بود که با شهامت تمام و با اصرار فراوان، علی را به خانه‌مان دعوت کردم.

علی که از روحیۀ پدرم اطلاع داشت، ابتدا قبول نمی‌کرد؛ اما وقتی پافشاری‌ام را دید، بالاخره راضی شد. دلم می‌خواست با نشان دادن علی به پدرم بفهمانم که می‌توانم با بهترین‌ها دوست باشم. همین طور هم شد. پدرم وقتی علی را دید به من لبخند زد. معلوم بود که از او خوشش آمده. بعدها آن قدر به علی دل بست که او را «علی جان» صدا می‌کرد.

شب‌هایی که برنامه‌ای بود و برقراری امنیت در جامعه، فعالیت‌های پی‌گیر شبانه را می‌طلبید، علی دیروقت به دنبالم می‌آمد. برای رسیدن به خانۀ ما دست کم صد کیلومتر را با موتورش طی می‌کرد. وقتی صدای گاز موتور بلند می‌شد، آماده می‌شدم و بیرون می‌آمدم.

پدرم به خیابان سرک می‌کشید و با مهربانی و لبخند می‌گفت: «علی جان ! این چه جور پادگانیه؟! ما که سی سال خدمت کردیم، این جوری ندیدیم. دوی نصفه شب، سه نصفه شب! اون جا حساب و کتاب نداره؟»

بعد هم سرش را تکان می‌داد و می‌گفت: «مواظب باشید مفت کشته نشید.»

اصلاً نمی‌پرسید کجا می‌روید یا چه میکنید. معلوم بود با بودن علی، خیالش راحت است که پسرش جاهای ناجور نمی‌رود.