آشنایی با آیتالله موحدی کرمانی
زمانی که خیلی از جوانان همسن و سال علیاکبر شیردم اوقات خود را به بطالت و عیاشی سپری میکردند، او در محافل قرآنی شرکت میکرد و اگر میدید فردی به واجبات دینیاش آن طور که باید عمل نمیکند، با زبان نرم و روی خوش او را ترغیب به تبعیت از دستورات دین میکرد.
اوقات فراغت و زمان خالیاش را در «مسجد مسلم ابن عقیل» که واقع در یکی از خیابانهای شرق تهران در محلهی «نبرد» بود میگذزاند. این فرصت را غنیمت میدانست و معمولا نماز جماعت اول وقتش را به امامت آیتالله «موحدی کرمانی» در آنجا میخواند و از ایشان، جز در اعمال عبادی، در تربیت و امورات دیگر هم کمک میگرفت.
شهادت در شلمچه
شهید علي اكبر شیردم در آخرين مرتبهی رفتن به مناطق عملياتي، یک شب با همسر و پسران و دختر خردسالش آخرین لحظات حضورش را در جمع خانواده سپري كرد، بعد از آن رفت و پس از 4 ماه خدمت خالصانه، در حالی که قائم مقامی لشگر مهندسی 42 قدر بود، شلمچه را مشهد خود كرد و در تاريخ 21/10/65 و عمليات كربلای 5 از دنیای فانی بريد و به بقای جاویدان پيوست.
اقدمات ارزندهی این 4 برادر
با شروع نخستین روزهای انقلاب و شور مردمی در تهران و شهرستانها، علیاکبر هم فعالیتهای خود را به همراه 3 برادرش آغاز کرد و دل در گرو انقلاب اسلامی سپرد. وی در وهلهی اول، پیش از هر کار دیگری به پخش اعلامیههای امام (ره) پرداخت و به دنبال پیروی از سخنان رهبر کبیر انقلاب که تاکید بر تشکیل هر چه سریعتر «جهاد سازندگی» داشتند، برای خدمترسانی به قشرمحروم، خود را به شهر «زابل» رساند و در این جهاد الهی به همراه «بیژن» برادرش بیمنت و چشمداشت مشغول خدمت شد و از دانشی که در حوزهی نقشهبرداری داشت به بهترین نحو ممکن در این راه استفاده کرد. به همین خاطر فرماندهي گردان مهندسي رزمي «فتح»، و قائم مقامي لشگر مهندسي «42 قدر» از جمله مسئولیتهایی بود كه در آن دوران به علیاكبر محول شده بود.
فرزند دوم بتول و محمد، بيژن، در سال 1344 در آبادان به دنیا آمد، در جمع دوستان و آشنایان به مردم داري سرشناس بود. او جهت مساعدت حال فقرا از کوچکترین تلاشی دست نمیکشید و در تمامی مراحل انقلاب همپای برادرش علیاکبر، در جهاد سازندگی زابل و گاهی هم در شهر زادگاهش، آبادان، فعالیت میکرد.
25 ساله بود که آبادان را در محاصره همه جانبهی عراقيها و خرمشهر را در چنگال دشمن ديد و در طی نجات شهر از تجاوز بعثيان، در «ذوالفقاريه» که بخشی از آبادان بود مورخ 22/10/59 به درجهی رفیع شهادت نائل آمد.
جهانگير نيز مثل سایر برادران در پيروزي انقلاب اسلامي سهم مهمی داشت، بعد از پيروزي به «كميته ي انقلاب اسلامی» ورود کرد و به برخورد با ضد انقلابیون عللالخصوص منافقين پرداخت، همچنین با شروع تجاوز دشمن، به سپاه پاسداران پيوست و معاونت گردان «كميل» را بر عهده گرفت. او با بيژن دو سال اختلاف سنی داشت و سه سال پس ازاو در تاریخ 12/12/62 در عمليات «خيبر» در منطقه «طلائيه» به پیشواز شهادت رفت.
جهانبخش هم راه برادران را پیش گرفت و بعد از پيروزی اسلام وارد كميته انقلاب اسلامی شد و با منافقان و افراد ضد انقلاب مبارزه كرد. وی تا واپسین لحظات در عمليات هاي گوناگون حضور مي يافت تا اينكه در نهایت عمليات والفجر8 هنگام آزاد سازي «فاو» در 27/11/64 به استقبال معبود رفت.
اکنون پس از گذشت این همه سال، علي اكبر و بيژن و جهانبخش در بهشت زهراي تهران به خاک سپرده شدند و جهانگير به تنهایی در گلزار شهداي لار دفن شده است. پدر شهدیدان شیردم با 4 پسر و 9 نوه كه از يادگاران علي اكبر، بيژن و جهانگيرند خود را راضی و کامیاب مي دید، از سال 64 پس از 42 سال خدمت مدتها در دوران بازنشستگي و غیاب همسرش به سر مي برد و ساکن لار بود، اما طبق آخرین اخبار، حالا خودش هم آسمانی شده. شایان ذکر است که در استان فارس، فقط 2 خانواده ی شهیدند که در راه امام و انقلاب 4 فرزند خود را تقدیم نموده اند.