شهید علیاکبر شیردم
صدای شهید
عکسهای بیشتر
مزار شهید روی نقشه
فیلمهای مرتبط
کتابهای مرتبط
عملیاتها
نام و نام خانوادگی | علیاکبر شیردم |
---|---|
نام پدر | محمد |
تاریخ تولد | 1332-02-12 |
محل تولد | اطلاعاتی موجودی نیست |
تاریخ شهادت | 1365-10-21 |
---|---|
منطقه شهادت | شلمچه |
عملیات | عملیات کربلای 5 |
مزار | اطلاعاتی موجودی نیست |
شهید علیاکبر شیردم در سال 1332 در جنوب کشور، شهر آبادان چشم به جهان گشود. قبل از به دنیا آمدن او شبی مادرش خواب دید که نام «علیاکبر» به او تلقین میشود و همان موقع فورا نام فرزندش را انتخاب کرد. علیاکبر فرزند اول خانواده بود و 3 برادر دیگر به نامهای «جهانبخش»، «جهانگیر» و «بیژن» داشت که همهشان به ترتیب در عملیّات والفجر هشت (فاو)، عملیّات خیبر (جزایر مجنون) و جبههء ذوالفقاری آبادان هنگام جنگ ایران و عراق به شهادت رسیدند. نام پدرش «محمد شیردم» بود و مادرش «بتول قدس» نام داشت، پدربزرگش «شیخ محمدحسین قدس» از خانواده روحانیون سرشناسِ توابع آذربایجان، در آن زمان بود.
او در سن 7 سالگی در شهر زادگاهش وارد مدرسه شد و پس از آن به سبب مهاجرت کاری پدرش به تهران، سایر مقاطع تحصیلی خود را در آن جا طی کرد. وی بعد از گذراندن مدرسه و اخذ مدرک دیپلم، یک دورهی نقشهبرداری در موسسهای خصوصی در تهران گذراند و در این راه مهارتهای خود را گسترش داد، سپس با به عنوان مهندس نقشهبردار در مراکز خصوصی تهران مشغول به کار شد. او حتی حین حضور در دفاع مقدس هم دست از تحصیل نکشید و تا پایان جنگ مدرک کارشناسی خود را در رشتهی علوم و فنون نظامی گرفت.
کمی بعد داییِ علیاکبر که در وزارت «راه و ترابری» مهندس بود او را نزد خود برد و همین گام باعث شد تا شیردم در مسائل کاری روز به روز تجربه و مهارت بیشتری کسب کند. او جوانی باهوش و خودساخته بود و در اولین فرصت برای مزدوج شدن با دختری پارسا و پاکدامن آشنا شد و سال 1355 با یکدیگر ازدواج کردند و آن سالها علیاکبر در ذوب آهن اصفهان مانند سابق مشغول کار نقشهبرداری شد.
زمانی که خیلی از جوانان همسن و سال علیاکبر شیردم اوقات خود را به بطالت و عیاشی سپری میکردند، او در محافل قرآنی شرکت میکرد و اگر میدید فردی به واجبات دینیاش آن طور که باید عمل نمیکند، با زبان نرم و روی خوش او را ترغیب به تبعیت از دستورات دین میکرد.
اوقات فراغت و زمان خالیاش را در «مسجد مسلم ابن عقیل» که واقع در یکی از خیابانهای شرق تهران در محلهی «نبرد» بود میگذزاند. این فرصت را غنیمت میدانست و معمولا نماز جماعت اول وقتش را به امامت آیتالله «موحدی کرمانی» در آنجا میخواند و از ایشان، جز در اعمال عبادی، در تربیت و امورات دیگر هم کمک میگرفت.
شهید علي اكبر شیردم در آخرين مرتبهی رفتن به مناطق عملياتي، یک شب با همسر و پسران و دختر خردسالش آخرین لحظات حضورش را در جمع خانواده سپري كرد، بعد از آن رفت و پس از 4 ماه خدمت خالصانه، در حالی که قائم مقامی لشگر مهندسی 42 قدر بود، شلمچه را مشهد خود كرد و در تاريخ 21/10/65 و عمليات كربلای 5 از دنیای فانی بريد و به بقای جاویدان پيوست.
با شروع نخستین روزهای انقلاب و شور مردمی در تهران و شهرستانها، علیاکبر هم فعالیتهای خود را به همراه 3 برادرش آغاز کرد و دل در گرو انقلاب اسلامی سپرد. وی در وهلهی اول، پیش از هر کار دیگری به پخش اعلامیههای امام (ره) پرداخت و به دنبال پیروی از سخنان رهبر کبیر انقلاب که تاکید بر تشکیل هر چه سریعتر «جهاد سازندگی» داشتند، برای خدمترسانی به قشرمحروم، خود را به شهر «زابل» رساند و در این جهاد الهی به همراه «بیژن» برادرش بیمنت و چشمداشت مشغول خدمت شد و از دانشی که در حوزهی نقشهبرداری داشت به بهترین نحو ممکن در این راه استفاده کرد. به همین خاطر فرماندهي گردان مهندسي رزمي «فتح»، و قائم مقامي لشگر مهندسي «42 قدر» از جمله مسئولیتهایی بود كه در آن دوران به علیاكبر محول شده بود.
فرزند دوم بتول و محمد، بيژن، در سال 1344 در آبادان به دنیا آمد، در جمع دوستان و آشنایان به مردم داري سرشناس بود. او جهت مساعدت حال فقرا از کوچکترین تلاشی دست نمیکشید و در تمامی مراحل انقلاب همپای برادرش علیاکبر، در جهاد سازندگی زابل و گاهی هم در شهر زادگاهش، آبادان، فعالیت میکرد.
25 ساله بود که آبادان را در محاصره همه جانبهی عراقيها و خرمشهر را در چنگال دشمن ديد و در طی نجات شهر از تجاوز بعثيان، در «ذوالفقاريه» که بخشی از آبادان بود مورخ 22/10/59 به درجهی رفیع شهادت نائل آمد.
جهانگير نيز مثل سایر برادران در پيروزي انقلاب اسلامي سهم مهمی داشت، بعد از پيروزي به «كميته ي انقلاب اسلامی» ورود کرد و به برخورد با ضد انقلابیون عللالخصوص منافقين پرداخت، همچنین با شروع تجاوز دشمن، به سپاه پاسداران پيوست و معاونت گردان «كميل» را بر عهده گرفت. او با بيژن دو سال اختلاف سنی داشت و سه سال پس ازاو در تاریخ 12/12/62 در عمليات «خيبر» در منطقه «طلائيه» به پیشواز شهادت رفت.
جهانبخش هم راه برادران را پیش گرفت و بعد از پيروزی اسلام وارد كميته انقلاب اسلامی شد و با منافقان و افراد ضد انقلاب مبارزه كرد. وی تا واپسین لحظات در عمليات هاي گوناگون حضور مي يافت تا اينكه در نهایت عمليات والفجر8 هنگام آزاد سازي «فاو» در 27/11/64 به استقبال معبود رفت.
اکنون پس از گذشت این همه سال، علي اكبر و بيژن و جهانبخش در بهشت زهراي تهران به خاک سپرده شدند و جهانگير به تنهایی در گلزار شهداي لار دفن شده است. پدر شهدیدان شیردم با 4 پسر و 9 نوه كه از يادگاران علي اكبر، بيژن و جهانگيرند خود را راضی و کامیاب مي دید، از سال 64 پس از 42 سال خدمت مدتها در دوران بازنشستگي و غیاب همسرش به سر مي برد و ساکن لار بود، اما طبق آخرین اخبار، حالا خودش هم آسمانی شده. شایان ذکر است که در استان فارس، فقط 2 خانواده ی شهیدند که در راه امام و انقلاب 4 فرزند خود را تقدیم نموده اند.