“در داستان حاضر، راوی تصمیم میگیرد بنا به گفتهی معلم خود، قصهای بنویسد. در كتاب از زبان راوی میخوانیم: “مینویسم. مینویسم آقا معلم! هزارتا قصه مینویسم. قصهی نخلها و آدمهای شهرمان، قصهی خانهمان، قصهی ننهجان، قصهی عشق من و گلابتون”. داستان اخیر را راوی اینگونه نقل میكند: “آره خب، خاطرخواه شدم! خاطرخواه گیس گلابتون. دلم میخواهد بیاید پشت پنجره و نگاهم كند. وقتی نگاهم میكند دلم یكجوری میشود، انگشتهایم جان میگیرند. میتوانم هزارتا گردنبند خمیری درست كنم. میتوانم یك عالمه سبزی پاك شده بستهبندی كنم تا ننه جانم راضی شود. میفهمی آقا موشه؟ بگو ببینم تو تا حالا خاطرخواه شدی؟ نه حتما نشدی كه اینجوری تك و تنها و بیخیال ول میگردی…”.”
کاش یکی قصهاش را میگفت!
موضوع: | داستانهای فارسی -- قرن ۱۴. |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | شکوه قاسمنیا |
ناشر: | کتابهای ارغوانی |
سال نشر: | 1384 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/757309 |