:داستان ” مردی که به حراج رفت” به نقل از مردی بازگو میشود که زمانی استاد ادبیات بوده اما به دلیل عدم تمکن مالی و برآورده ساختن نیاز معیشتی خانواده تصمیم میگیرد تا خودکشی کند. وی پس از این تصمیم روزی خود را جلوی بنزی آلبالویی میاندازد که رانندۀ آن پسری جوان و بدون گواهینامۀ رانندگی است. مرد در لحظۀ سکرات متوجه گفت و گوی حاضران است. در خلال گفتوگوها، رانندۀ جوان مرتب از نرخهای تصاعدی برای دیه و خرج دفن و کفن راوی سخن میگوید و زن نیز میپذیرد. در این حال راوی میگوید: “پرکاهی بودم که از زمین بلندم کردند. دهان آمبولانس داشت میبلعیدم. با تمام وجود فریاد کشیدم نه بی انصافها! مرا دست کم گرفتهاید! ارزانم فروختید! من بیشتر میارزیدم”. “مردی که به حراج رفت” عنوان نخستین داستان این مجموعه است. عناوین برخی دیگر از داستانهای کتاب بدین قرار است: عمر طرفدار؛ گلک؛ جیران؛ بارونی؛ آن سرو کوچک؛ صنم کوچه؛ دردانه، و قناری.
مردی که به حراج رفت
موضوع: | داستانهای فارسی -- قرن ۱۴ |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | ابوالقاسم فقیری |
ناشر: | نشر تکا |
سال نشر: | 1387 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/1192096 |