این نمایشنامه، ماجرای زندگی «قاسم» و غربت او در پی اتفاقاتی است که در خرمشهر در طول جنگ تحمیلی برای او روی داده است. قاسم بعد از کلی تحقیر بالاخره با «احلام»، دختر آقا یونس، عقد میکند. شب عقد صدای انفجار تمام خرمشهر را میلرزاند و بعثیها جاهای مختلفی از خرمشهر را اشغال میکنند. قاسم عضو هلالاحمر است. خبر میآورند که درخیابان هریسچی زخمی فراوان است. قاسم به همراه احلام برای کمک میروند. به خیابان هریسچی که میرسند قاسم برای چک کردن اوضاع میرود و احلام میماند، ناگهان بین آنها خمپارهای منفجر میشود و قاسم از هوش میرود و وقتی بیدار میشود هیچ اثری از احلام پیدا نمیکند. قاسم سالهاست که زیر نگاه سرزنشبار طایفة حمرا خرد شده و غریبانه به دنبال گمشدهاش میگردد و درد دل خود را با غریبالغربا میگوید و از او یاری میجوید.
آقای قاضی صدایم را میشنوید ” نمایشنامه ” بر اساس داستانی از عادل کروشاوی
موضوع: | نمایشنامه فارسی -- قرن ۱۴ |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | مرتضی شاهکرم |
ناشر: | بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، معاونت هنری : نیمهروشن |
سال نشر: | 1388 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/1833888 |