‏روزهای نقره ای

داستان حاضر، ماجرای خانواده‌ای در زمان جنگ و بعد از آن است. «سوسن» چهارمین فرزند خانواده است. پدر به جنگ رفته و امورات خانواده با فداکاری و تدابیر مادر به خوبی پیش می‌رود. بچّه‌ها، به خصوص سوسن وقتی کم‌کم بزرگ می‌شوند، بیشتر به درک عظمت روح مادر پی می‌برند. به زودی پدر در حالی‌که یک دست خود را در جنگ از دست داده به خانه می‌آید. امّا بعد از مدتی دوباره راهی جبهه می‌شود. بعد از مدتی «آرش» پسر خانواده نیز به جبهه رفته و شهید می‌شود. نبود آرش خانواده و به خصوص مادر را بسیار عذاب می‌دهد. امّا بعد از مدتی همگی با پذیرش واقعیت به آرامش می‌رسند. در این میان سوسن که با فردی به نام «رضا» ازدواج کرده، به زندگی خوش خود ادامه داده و فرزندی به دنیا می‌آورد. او که از کودکی شاهد فداکاری و انسانیت پدر و مادر و خواهران و برادران است، این‌بار شاهد خدمات خیرخواهانة پدر و مادر و خواهرش در ساخت مدارس در مناطق محروم است. پدر و مادری که با سجایای اخلاقی الگویی برای سوسن و دیگر فرزندان خانواده هستند.