“امیرعلی” سه ساله است و به نقاشی کشیدن بسیار علاقه دارد. وقتی او کوچکتر بود یک مداد برمیداشت و صفحۀ کاغذ را خطخطی میکرد. تا این که یک روز خورشیدی کشید که در حال بیرون آمدن از پشت کوه بود. کمکم نقاشی گل و درخت را نیز فراگرفت… کمی بعد نقاشی مادرش را کشید، مادر او را تشویق کرد، سپس تصویری از خود کشید و به مادر نشان داد. مادر باز هم او را تشویق کرد، ناگهان امیرعلی ساکت شد. او آرزو داشت یک نقاشی هم از پدرش بکشد. ولی او هیچگاه پدرش را ندیده بود. از مادر پرسید: “بابا کجا رفته است؟” مادر گفت: “وقتی تو کوچک بودی، پدرت شهید شد”. امیرعلی پرسید: “شهید یعنی چه؟” مادر معنی شهید را برای او توضیح داد، اما بازهم ذهن امیرعلی پر از سوال بود. تا این که سرانجام مادر توانست به گونهای قابل درک این مساله را برای او شرح دهد.
خورشید زمین
موضوع: | داستانهای اجتماعی. |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | ابراهیم حسینی |
ناشر: | شاهد |
سال نشر: | 1386 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/1169444 |