جلد سیزدهم مجموعه ی نیمه ی پنهان ماه، از خاطرات شهید قجاوند به روایت همسر ایشان سخن می گوید. از تواضع و فروتنی شهید که همسرش بعد از گذشت پنج سال زندگی مشترک، هنوز نمی دانست که او رزمنده است یا فرمانده. خاطرات راوی از قجاوندی می گوید که لباس های جنگی و بمب شیمیایی را خوب می شناخت و با گریه های همسر و فرزندانش و ماسک و عفونت ریه هایش به خوبی آشنا بود.
این کتاب شامل خاطرات رقیه قُجاوند، همسر شهید اصغر قُجاوند از دوران زندگی با شهید و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است.در بخشی از خاطرات رقیه قُجاوند آمده است: عید سال شصت ودو، همان سالی بود که استخاره شب عید به نام اصغر، خوب آمد. همه فامیل جمع می شدندخانه پدرم، او وضو می گرفت و یکی یکی از بزرگ به کوچک، به اسم قرآن باز می کرد. هرکس اول استخاره اش خوب می آمد، صبح بلند می شد و در اصلی خانه و بعد هم بقیه درهای خانه را باز می کرد.
شهید اصغر قُجاوند، سال 1336 در روستای بتلیجه از توابع شهرستان فریدن استان اصفهان متولد شد.
وی در عملیات هایی مانند؛ فتح المبین ، بیت المقدس و رمضان حضور داشت و در عملیات های خیبر، بدر ، والفجر مقدماتی و الفجر 1، 2، 3، 4، 7 و9 و کربلای 1، 4 و 5 به عنوان یکی از مسوولین اطلاعات و طراحی عملیات شرکت کرد.
او سال 1366 و در عملیات والفجر 10 بر اثر بمباران شیمیایی هواپیماهای رژیم بعثی عراق در منطقه نوسود، با گاز غلیظ خردل به شهادت رسید.
قابل توجه که این کتاب در جشنواره شهید غنی پور بعد کتاب دا قرار گرفت و برنده جایزه دوم شد.