یک شب پدر مریم که جانبازی شیمیایی است حالش بد میشود، آمبولانس میآید و او را به بیمارستان میبرد. مریم گریه میکند و بهانه میگیرد که دوست ندارد پدرش را به بیمارستان ببرند. مادرش به او دلداری میدهد و میگوید که اتاق پدر را مرتب کند. مریم که حوصلهاش سر رفته به سراغ کتاب قصه گنجشک سبز و آبی میرود، ناگهان گنجشک از کتاب بیرون میآید. گنجشک بزرگ میشود و مریم را به جایی میبرد که مثل بهشت است. دو فرشتهای که آنجا بودند به مریم گفتند که کارهای خوب و بد مریم را میبینند. مریم با شنیدن کارهای بدی که کرده خجالت میکشد. آن دو به مریم میگویند که همة آدمهای خوب یک روز به آنجا میروند. گنجشک سبز و آبی، مریم را به خانه برمیگرداند. مریم تصمیم میگیرد دیگر نِق نزند، او دیگر میدانست که پدرش یه روز به آنجا میرود. کتاب مصوّر حاضر، حاوی داستانی دربارة جانبازان شیمیایی است که برای گروه سنی (ب) به صورت تخیلی بیان شده است.
گنجشک سبز و آبی
موضوع: | جانبازان |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | بهناز ضرابی زاده |
ناشر: | صریر |
سال نشر: | 1387 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/1649820 |