فاصلههای غریب در مورد سه نفر هستند که آمده اند تیمسار را ببرند. هیچ کدام هم اسم و نشانی ندارند؛ یکی به عنوان«اولی» نامیده می شود، دیگری هم به اسم «او که لهجه جنوبی داشت» و سومی هم به اسم «کوتاهه». آنها، این سه انقلابی بی نام، قهرمانان قصه «فاصله های غریب» جمشید خانیان هستند و ماموریت شان، بردن تیمسار است به پای جوخه اعدام. اما تیمسار می خواهد خود را بی گناه جا بزند . گویا یادش رفته که در پرونده اش این جرایم به ثبت رسیده است: به گلوله بستن سی نفر، سرسپردگی به دربار، غصب اراضی مردم، خروج غیرقانونی سیصد و هفتاد میلیون تومان پول از کشور و … همه این ها را هم غلام علی، خدمتکار کاخ، گزارش و شهادت داده است و راهی برای فرار نیست. با این همه، تیمسار از دست انقلابیون می گریزد و بعد هر سه آنها را به ضرب داس می کُشد تا خود را به کاخ برساند و به خدمت غلام علی برسد. اما این بار دیگر موفق نمی شود و شکنجه ای که خود باب کرده بوده، در مورد خودش اِعمال می شود. بدین ترتیب که او را در جوال می اندازند تا دو گربه وحشی را به سویش رها کنند. اما این پایان کار تیمسار و کتاب «فاصله های غریب» نیست و داستان خانیان با پایان بندی تکان دهنده ای به سرانجام می رسد.
«فاصله های غریب» در زمره ادبیات انقلاب قرار می گیرد، اما مولفه هایی در آن وجود دارد که این اثر را به داستانی فراتر از یک کار شعارزده بدل می کند. این اتفاق و فرآیند هم به شکل هوشمندانه و آگاهانه ای رخ داده است. چنانچه هیچ کدام از انقلابیون داستان، اسم ندارند تا نماینده تمام انقلابیون و عدالتخواهان باشند. تیمسار هم درهمه جا فقط با همین عنوان نامیده می شود تا به شخصیت تاریخی واحدی اشاره نکند و نماینده همه دیکتاتورها باشد. حتی جنگلی که بخش عمده ای از داستان در آن می گذرد به جغرافیای خاصی اشاره ندارد تا بتواند اشاره ای به هر جای این سرزمین داشته باشد. علاوه بر این ها درونمایه اصلی «فاصله های غریب»، به جز نمایش انقلاب و موج آزادیخواهی و عدالت طلبی، چیز دیگری هم هست؛ آن هم حرص بی پایان آدمیانی است که باید با مرگ روبه رو شوند اما در خیالات خام خود همچنان به زندگی چسبیده اند. خانیان همه این ها را با نثری پرشتاب و جذاب بیان کرده است.