علي، دوست و يار كودكي شهيد مهدي باكري است و ماموريت دارد او را از دجله به عقبه خط برگرداند اما معلوم نيست كه شهيد باكري كجاست. در حين جستجو خاطرات گذشته مهدي و حالات و روحيات او برايش زنده ميشود. وي تا آخرين لحظه از جستجوي خود دست برنميدارد و جبهههاي مختلف را به دنبالش ميجويد اما رفتن باكري بي بازگشت است.
نميشود از روزهاي جبهه گفت و برخي نامها را به خاطر نياورد. نميتواني نام دجله را بياوري و نام شهيد مهدي باكري بر سر زبانت، روحت و جانت ننشيند. «غروب آبي رود» روايت زندگي شهيد مهدي باكري –فرمانده لشكر ۳۱عاشورا- است از زبان علي ساقي، دوست و همرزماش كه ماموريت پيدا ميكند به دنبال او برود و او را به اين سوي دجله بياورد.
نويسنده در مسير روايت خود،گاه نقبي به گذشته ميزند و با تغيير راوي از اول شخص به سوم شخص، بخشي از زندگي گذشته اين شهيد را از كودكي تا زمان حضور در جبهه و عملياتهاي مختلف بازگو ميكند.
داستان پيچيده در ترديدها، تفكرات و پرسشهاي شاعرانه راوي است از خودش و جهان پيرامونش. جهانگير خسروشاهي، براي روايت زندگي مردي چون باكري، به نثري شاعرانه همچون ماهيت وجود آن شهيد روي ميآورد و هر فصل را با پرسشي نظير اين آغاز ميكند كه «آيا ميتوان به سادگي وسعت وجودي مرداني را يافت كه در اوج قدرت، تغييرات روزانه يك غنچه گل محمدي آنان را تحت تاثير قرار ميدهد؟»
نويسنده در اين كتاب به بخشهايي از زندگي شهيد باكري از جمله دوران مدرسه و دانشگاه، فرار از سربازي به فتواي امام، شهادت حميد و نحوه برخورد مهدي با اين واقعه و همچنين نحوه شهادت او ميپردازد.
غروب آبی رود
موضوع: | جنگ ایران و عراق، ۱۳۵۹ - ۱۳۶۷ -- خاطرات |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | جهانگير خسروشاهي؛ [براي] مركز آفرينشهاي ادبي |
ناشر: | شركت انتشارات سوره مهر |
سال نشر: | 1387 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/800413 |