این کتاب به مناسبت اولین سالگرد شهادت سردار دلها، سپهبد قاسم سلیمانی در قالب 10 داستان کوتاه به کوشش حسین قربانزاده تألیف شده است. در بخشی از کتاب میخوانیم:
دور میشوی. صدایت در گوشم طنین میاندازد: «نفهمیدی!»
مستاصل شدهام. سر در گریبان. مگر قرار نبود راهنمایم باشی؟
مینالم: «نشانه کدام است سردار، نشانهای بده.»
لبخند میزنی. سردرگمم، برای کسی که حیران است نشانه به چه کار میآید؟ آوارگی جا و مکان ندارد. چه کویر بینشان، چه در سیل جمعیت. در موزۀ جنگ که پر است از نشانه و علامت، اگر قرار است گم شوی، گم میشوی. روی دیوار نوشتهاند؛ «آمدهایم که بمانیم» همین نشانه را میدانستیم. با دهها لشکر آمدند، بیرونشان کردیم! تنها رفتی، تا ابد ماندی! گفتم: «سردار، این یعنی نشانه!»
لبخند زدی. صدای گریهها بلند شد آرام گفتم: «این هم نشانه؟!»
صحنهها برایت تازگی ندارد، زل زدهای به تصویرهای آشنا. عاصیام از اندیشه خود که راه به جایی ندارد. انتظار فرمانده را برآورده نکردن سخت است. سواد، مدرک، تجربه، مطالعه، دیدهها، شنیدهها و یافتههایم را به یاری میگیرم، غرق میشوم و در مردم، میبینم و نمیبینم. فریاد میزنم: «نشانه یعنی، غریبانه جان باختن، ایستادن تنها در برابر دنیا، یعنی قاطی شدن خون با خاک، یعنی سوختن.»
دلت به حالم سوخت: «بگرد، گاه برای گشتن به پا نیاز نیست!»
نفس نفس میزنم، میگویم: «نرو سردار، بمان، جرعهای آب! نجاتم بده از سرگردانی، رهایم نکن!»
میگویی: «دنبال نشانه نباش، یادت هست در جبهه دنبال نشانه نبودیم، دنبال بهانه بودیم، من هم نشانه نیستم!»
تو میروی، من میمانم در اندیشه نشانهها و بهانهها.
سدی که لبخند زد!
موضوع: | داستانهای کوتاه فارسی -- قرن ۱۴ |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | حسین قربانزاده |
ناشر: | صریر |
سال نشر: | 1399 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/7540251 |