همهی رزمندهها در حال سرفه زدن هستند؛ آب ریزش چشمی و تاولهای پوستی زیادی دارند. او وعلی کنار هم هستند لباس علی را بیرون میآوردند علی از نفس افتاده است. دکتر او را معاینه میکند. دیگه نمیتونم کاری براش بکنم! ملحفه را رویش میاندازد. بازوی خوش تراش وعظلهای علی از کنار ملحفه بیرون افتاده است. ساعت قدیمی روی مچ او خودنمایی میکند.