هر روز برای آموزش به بیرون شهر میرفتیم و راههای ورودی و خروجی و کانالهای حفر شده را کنترل میکردیم و گهگاهی با جسد نیروهای عراقی و یا تانکهای سوخته و یا سایر ادوات جنگی تخریب شده مواجه میشدیم. هدف از این آموزش ها، فراگیری یافتن راه در شب با قطب نما، دوربینهای مادون قرمز و سبز، شیار درختان، لانه مورچه گان و ستارهها بود. بیشتر وقتها با قطب نما کار میکردیم و ابزار اصلی ما قطب نما و تمرین کار گروهی بود. با قطب نما، میدانهای مین را پیدا میکردیم و نحوه خنثی سازی آن را یاد میگرفتیم. مربیان برای آن که بفهمند ما گفته هایشان را درست فهمیده ایم یا نه، مواد غذایی، چون کمپوت و یا وسایال نظامی کوچک را در منطقه معینی میگذاشتند تا با گرههای اعلام شده از طرف مربی با قطب نما آنها را پیدا کنیم. ساعتها این چنین تمرین میکردیم و روز به روز بر مهارت ما افزئده میشد.
با این که آموزش سختیهای زیادی داشت و بعضی مواقع با طولانی شدنش کمتر از ۶ ساعت میخوابیدیم. اما به خاطر حضور موثر در جبهه، همه آن را تحمل و مشتاقانه در آموزشها شرکت میکردیم. دوره را با موفقیت تمام کردیم.
سرگذشت اسیر جوان
موضوع: | خاطرات |
---|---|
محل نشر: | اردبیل |
نویسنده: | سیدهصغری جوادی |
ناشر: | خط هشت |
سال نشر: | 1399 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/7333260 |