«سرانجام، شب چهارم یا پنجم بود که رزمندههای استان فارس، آقای جهانبخش را که از بچههای منطقه راک کهگیلویه بود، پیدا کردند و آوردند. آقای جهانبخش در این مدتی که آنجا بود، در طول روز، روی درختان بلوط پناه میگرفت و شبها پایین میآمد. در این مدت، از شاخ و برگ درختانی که آنجا بود بهعنوان غذا استفاده میکرد. حتی تا یک هفته بعد از آن، به همراه چهار نفر از رزمندهها، به این منطقه میرفتیم و دنبال شهدا و مجروحین میگشتیم. گاهی پیش میآمد که از عراقیها عبور میکردیم، ولی اثری از مجروحین و جنازه شهدا پیدا نمیکردیم.
بعد از روز هشتم یا نهم، عراقیهای زیادی آمدند و منطقه را بهطور کامل گرفتند و ما هم به این نتیجه رسیدیم که جستوجو بیفایده است. به جز آقای «شجاعی» که پیدا شدند، شهید «خوشقدم» که فرمانده دسته بود، و شهید «کشاورز» از جمله کسانی بودند که همانجا ماندند و مفقودالاثر شدند. نفر چهارم نیز یک بسیجی بود که اسمش را به خاطر ندارم؛ ولی میدانم که همانجا اسیر شد».