اکثراً از پشت خاکریز میرفتیم اما یک روز من گازش را گرفتم و از سمت جاده اصلی حرکت کردم که ناگهان صدای انفجار آمد. ما گمان کردیم که ماشین را زدند، پس ماشین را برگرداندم به سمت خاکی و به سمت کنار جاده که حالت گود مانندی داشت. پیاده شدم و دیدم که چون از بس به ماشین گاز میدادیم، انبار اگزوز ماشین ترکیده است. گفتم: حسن آقا بیا… مرحوم خندیدند و گفت: ظاهرا گلولهً توپ از پایین خورده است.
این کتاب خاطراتی از رزمندگان آذربایجان غربی در آبادان میباشد.
آباد باش آبادان
موضوع: | خاطرات |
---|---|
محل نشر: | تهران |
نویسنده: | حبیبالله فرجیزاده |
ناشر: | سفیر اردهال |
سال نشر: | 1401 |
شابک: | اطلاعاتی ثبت نشده |
کتابخانه ملی: | http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/8799263 |