«از دل آتش تا آلمان» حاوی خاطرات امیر خلبان یداله واعظی:شتم مهر از پایگاه کرمانشاه بلند شدیم. تا نزدیکی شهر «سومار» رفتیم و در بین کوههایی که کاسهمانند بود، هلیکوپترها را مستقر کردیم. چادرهای مخصوصی برای اسکان ما در نظر گرفته بودند. همۀ نیروهای ستادی، زمینی و هوایی آمده بودند و برای عملیات «مسلمابنعقیل» آماده میشدند.
آن شب، بعد از شام، مراسم دعای کمیل برگزار شد. از طرف ستاد کل، چادری برپا شده بود. دور تا دور عکس شهدا را نصب کرده و اطرافشان شمع چیده بودند. بوی عود و گل محمدی فضا را پر کرده بود. حال و هوای معنوی خاصی داشت. من در صف اول، کنار آیتالله اشرفیاصفهانی، یحیی شمشادیان، علی صیادشیرازی و باکری نشسته بودم. آیتالله دعا را میخواند و ما زمزمه میکردیم. وسط یکی از فرازها، جملهای گفت که حسابی دلم را لرزاند.