من و علی تازه به گردان آمده بودیم. دنبال این بودم با افراد جدیدی آشنا شوم اما علی اجازه نمیداد. خلاصه داشتم از دستش ذله میشدم، کشیک میکشید برای ثواب جمع کردن. واکس زدن کفشها و لباس شستن رزمندهها و نظافت محیط و…