ما یک عده نیروی داوطلب بودیم که به فرماندهی برادر رحیم عازم جبهه شدیم. وقتی رسیدیم خمپاره به دستمان دادند در صورتی که دربارهاش چیزی نمیدانستیم. منتظر فرمان بیسمیچی بودیم که گفت: آتش بعد دیده بان گفت صدتا به راست برویم! ما که نمیدانستیم باید چیکار کنیم قبضه خمپاره را در آوردیم و خرکش صد متر به سمت راست بردیم .