سعید که بر اثر بمبهای شیمیایی نابینا شده به همراه گروهی از همرزمانش برای معالجه به آلمان اعزام میشود. لیلا خواهر سعید که سال هاست در آلمان با شوهر آلمانی و پسرشان یوناس زندگی میکند، سعید را در آسایشگاه میبیند. بین سعید و یونس رابطه عاطفی عمیقی برقرار میشود. یکی از همرزمان بسیجی سعید قصد دارد پناهندگی کشور دیگری را بپذیرد و سعید و دوستان دیگرش نسبت به عمل او معترض هستند. با کوششهای پزشکان متخصص یکی از چشمهای سعید معالجه میشود، اما آزمایشهایی که بر روی او انجام میشود روشن میکند که او بر اثر گازهای شیمیایی مبتلا به …
این فیلم به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا و با مشارکت سازمان سینمایی سینا در سال 1371 ساخته شده است. از کرخه تا راین به سرنوشت چند قربانی میپردازد که در جنگ ایران و عراق شیمیایی شدند. هما روستا و علی دهکردی از معروفترین بازیگران این فیلم هستند. این اثر سینمایی در یازدهمین دوره جشنواره فیلم فجر برنده جائزه بهترین فیلم و بهترین چهره پردازی شد.
محمد قوچانی در یادداشتی در روزنامه سینما درباره از کرخه تا راین نوشته : ابتدای دهه هفتاد حاتمیکیا با آدمهای خودش میگذرد. برخی برای درمان به خارج از کشور اعزام میشوند و آنها که از برخورد جامعه سرخوردهاند سعی میکنند همانجا بمانند. «از کرخه تا راین» و «خاکستر سبز» آدمهایی را نشانه میرود که سردرگمند، میان عشق، وظیفه و فردیتشان سرگردانند و میتوانند توی گوش همسنگری بزنند که باورش ندارند. در واقع حاتمیکیای آرمانگرا این حق را به خودش میدهد که سعید «از کرخه تا راین»اش انتخاب گر باشد و انتخابش را به دیگران هم تحمیل کند. او اگر زنده بماند حاج کاظم «آژانس شیشهای» میشود ولی در این مقطع حاتمیکیا فکر میکند سعید رنجورتر از تحمل کردن است.
شهید سید مرتضی آوینی درباره از کرخه تا راین مینویسد: دو بار« از کرخه تا راین» را دیدم و هر دو بار ازآغاز تا انجام گریستم. دلم میگریست،اما عقلم گواهی میداد که تو بر دامنه آتشفشان منزل گرفته ای. دلم می دانست که تو بر حکم عشق گردن نهاده ای و به همین علت، از عادات متعارف فاصله گرفته ای.عقلم می پرسید«چگونه می توان در این روزگار سر به حکم عشق سپرد؟»
و میخواسته ای که جوابی سزاوارتر به فیلم «بدون دخترم هرگز» داده باشی و ده ها فیلم دیگری که از دینداران ایرانی چهره ای پلید به نمایش میگذارند؛و چنین کرده ای،و خواه نا خواه انتخابی چنین،اقتضائات خاص خویش را به درون قصه فیلم کشانده است. پس سعید بسیجی که برای درمان چشمهای خویش به آلمان فرستاده شده است باید خواهری مهاجر داشته باشد که به مردی آلمانی شوهر کرده است. «آندریاس» مرد شریفی است،اما « بتی محمودی » چنین نبود. قصه فیلم می بایست که در تقابل سعید و خواهرش شکل بگیرد،یعنی خواهر سعید می بایست « ضد جنگ» باشد و سعید، یک بسیجی معتقد.وچنین است اگر بخواهیم که عمق مظلومیت بسیجیان را در این جنگ نا برابر بیان کنیم و پرده از ذات پلید سلاح های شیمیایی بر گیریم،می بایست که سعید در برابر عوارض شیمیایی از پای در آید، در حالی که فرزندش تازه به دنیا آمده است که چنین شده است. و برای آنکه این تراژدی کامل شود می بایست که همسر شهید با آن چادر و مقنعه سیاه به غرب رنگارنگ سفر کند و در پشت شیشه های قرنطینه بیمارستان،شاهد شهادت سعیدباشد که اکنون دیگر آرامش خود را بازیافته است… و باز هم شهید شده است.