حمیدرضا مهدویارفع
حجتالاسلام والمسلمین حمیدرضا مهدویارفع سخنران توانای کشور، ساکن قم و از جانبازان شیمیایی دوران دفاعمقدس میباشند که توفیق یافتند طی سالهای اخیر، فعالیتهای فرهنگی جامعی را سامان ببخشند و مسئول بنیاد جهانی نهجالبلاغه خوانی گردند.
تخصص ایشان درعموم یادوارهها و محافل شهدا است و در حوزهی ولایت و تربیت در نهجالبلاغه تدریس وسخنرانیهای بسیاری نمودهاند و در این راستا آثاری همچون “وظایف منتظران، عدالت در نهج البلاغه، و تمدن اسلامی” را از خود به یادگار ثبت نمودهاند؛ همچنین نهضت جهانی نهجالبلاغهخوانی را ابداع نمودهاند.
آقای حمیدرضا مهدوی ارفع راوی و رزمنده دوران دفاع مقدس هستند که مدتی پیش بهدلیل عارضه شیمیایی دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در بیمارستان بستری شدند. ایشان خاطرههای شنیدنی و جذابی از روزگار جنگ با رژیم بعثی روایت کردهاند.
متن زیر بخشی از روایتگری حجت الاسلام والمسلمین آقای حمیدرضا مهدوی ارفع در منطقه طلاییه میباشد. شما همراهان عزیز میتوانید کلیپ کامل این روایتگری دلنشین را در گلف تماشا کنید؛ کلیپ زیبایی است ، توصیه میشود حتما ببینید …
پنجـره زیـبـاســت اگــر بـگـذارند چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
من از اظهار نظر های دلم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
اینجا علقمه علمدار خمینی حاج حسین خرازیه. اینجا همون جاست که دست حسین خرازی فرمانده پیروز لشکر ۱۴ از تنش جداشد. اینجا همون جائیه که سر نازنین حاج ابراهیم همت ؛ سردار خیبر از تنش جداشد. اینجا همون جائیه که حاج مهدی باکری وقتی رد میشد شب عملیات ، دید جنازه برادرش حمید باکری افتاده رد شد و رفت هر چی فریاد زدند آقا مهدی جنازه حمید رو برگردون گوش نکرد آخر در مقابل اصرار فرمانده از پشت بی سیم جواب داد آخه اینا که اینجا افتادند همشون حمید باکری اند کدوم رو برگردونم؟ خواهر شهید باکری میگه ما سه تا برادر داشتیم هر سه تاشون شهید شدند هیچ کدوم جنازه هاشون به ما نرسید. یکی علی باکری بود ، زمان شاه ، ساواک علی ما رو دستگیر کرد ، تکه تکه کرد و هیچ چی از جنازشو به ما نداد. داداش حمید ما رو هم که آقا مهدی تو خیبر جا گذاشت و رفت. خود آقا مهدی هم تو وصیت نامش نوشته بود :”خدایا از تو میخوام که وقتی کشته میشم جسدم پیدا نشه تا من یه وجب از خاک این دنیا رو اشغال نکنم ” تو عملیات بعدی افتاد تو دجله جنازشو آب برد. هیچ کدوم از سه برادر برنگشتند.
اینجا طلائیه است. جوونها! نوجوونها! اینجا یه دونه درخت هم نداره. نه دریاست ، نه کیش ، نه تفریحات داره ، نه پارکه. اینجا فقط بیابونه.اما حالا بزار بگم طلائیه چیه تا هر کی پرسید بگی طلائیه چه جور جائیه. طلائیه بوی خدا میده اگه رفتی طلائیه هر کی ازت پرسید کجا رفتی سرتو بالا بگیر و بگو رفته بودم قطعه ای از بهشت. مگه بهشت غیر از اینه؟ بهشت اونجائیه که هیچ کدوم از زرق و برقهای دنیا دیگه اونجا ارزش نداره. تو اگه رئیس جمهور هم باشی با یه گدا فرق نداری… به عملت بستگی داره “یوم لا ینفع فیه مال ولا بنون الا من اتی الله لقلب سلیم” اون روزیه که نه شهرتت ، نه مقامت ، نه مدرکت ، نه مسئولیتت ، نه نسب ات ، نه فرزندت ، نه مالت ، هیچگدوم به درد نمی خورند فقط یه دل شفاف میخواد عین آینه. طلائیه بهشته چون شهدا دعوت می کنند. شهدا شما رو بومیکنند تا ببینند دلهامون بوی حضرت زهرا میده؟؟ برین بشینین یه گوشه که دیگه حتی موبایلتون آنتن نده از دنیا دور بشین راحت بشینین یه دل سیر گریه کنین. مگه ما مشکل نداریم وقتی که دیگه از همه جا رونده شدیم بریم طلائیه .